چکیده:
بودریار به جامعه اخیر، که از تولید فاصله گرفته و با بازتولید در ارتباط است، عنوان شبیهسازی را میدهد؛ وضعیت کنونی جامعه پساصنعتی که بر پایه قانون ساختاری ارزش عمل میکند. سیطره نشانهها، ایماژها، و بازنماییها در دنیای معاصر آن چنان گسترده و فراگیر است، که امر واقع بطور جدی محو شده است، و نشانه غیاب یک واقعیت اساسی را را نقاب میزند و حامل هیچ رابطهای با هرگونه واقعیتی نیست. سیطره وانمودهها یعنی همان تصاویر شبیهسازی شده در جامعه پسامدرن آنقدر زیاد است که ما نه فقط اصل و بدل را تشخیص نمیدهیم، بلکه قرار نیست پای هیچ اصلی در میان باشد. پاپ آرت از منظر بودریار نشان دهنده تحولات اشیاء هنری در اوایل قرن بیستم است. در حالی که پیش از این هنر با موضوعات و ارزش های اخلاقی و معنوی از یک سو(هنر سنتی) و استقلال و خودبنیادی(هنر مدرن) مرتبط بود، با پاپ آرت، وارد حوزه تازهای از موضوعات هنری شدهایم که میتوان آن را با جامعه مصرفی و ویژگیهای دوره پستمدرن از منظر بودریار مرتبط ساخت. با توجه به اندیشه بودریار، سبک هنری پاپ آرت بویژه آثار اندی وارهول از این بابت واجد اهمیت میگردد که هنر را به یک تصویر تخت و دلالتگر تقلیل میدهد و بنابراین تکرار همان چیزی است که بودریار آن را عنوان منطق جامعه معاصر (پستمدرن) میبیند. همچنانکه پاپ آرت این داعیه را داشت که با صنعت و تولید زنجیروار و همچنین امر مصنوعی(یا امر ساختگی که ویژگی تمامی محیط زندگی جدید است) همگن و هماهنگ است.
خلاصه ماشینی:
در حالی که پیش از این هنر با موضوعات و ارزش های اخلاقی و معنوی از یک سو(هنر سنتی) و استقلال و خودبنیادی(هنر مدرن ) مرتبط بود، با پاپ آرت ، وارد حوزه تازه ای از موضوعات هنری شده ایم که می توان آن را با جامعه مصرفی و ویژگی های دوره پست مدرن از منظر بودریار مرتبط ساخت .
با توجه به اندیشه بودریار، سبک هنری پاپ آرت بویژه آثار اندی وارهول از این بابت واجد اهمیت می گردد که هنر را به یک تصویر تخت و دلالت گر تقلیل می دهد و بنابراین تکرار همان چیزی است که بودریار آن را عنوان منطق جامعه معاصر (پست مدرن ) می بیند.
٥ آثار هنرمندان جنبش پارپ که با تأکید بر فرهنگ شهری تودە مردم ، نوعی زیبایی شناسی همگانی را در هنر پیش نهادند و معیارهای زیبایی شناختی روشنفکرانه مرسوم را رد کردند، برای بودریار نقطه برگشتی هستند در تاریخ هنر، چرا که بواسطه آنها، هنر به سادگی به بازتولید نشانه های جهان و به شکل خاص نشانه های جامعه مصرفی تبدیل می شود که به خودی خود نظامی از نشانه ها است .
در نظر بودریار یک تابلوی نقاشی در دنیای معاصر تنها با تکیه بر امضای نقاشش تبدیل به اثر هنری می شود، چرا که «نشانۀ» اصل بودن آن است و به آن ارزش افتراقی می بخشد تا بتواند در نظام نشانه ای جایی را به خود اختصاص دهد و همچنین در میان نظامی دیگر از آثار که به این نقاش تعلق دارد درک شود.