چکیده:
تاریخچه معرفت شناسی نشان می دهد که متفکران مسلمان همواره به اهمیّـت و ابعـاد مختلـف علـم و معرفت توجه داشته و به فراخور نیاز، مطالبی را در این زمینه ضمن مباحث خود ارائه کرده انـد و یکـی از عوامل اصلی توجه متفکران مسلمان به علم و معرفت اهمیتی است که اسلام به مقولة علم داشته است . در نگاه اوّل در بسیاری موارد اثر یا فصل مستقلّی در این مورد دیده نمی شود؛ اما حکمای مسلمان گـاه معرفت را از حیثیت هستی شناسانه و گاه از جنبة معرفت شناسانه مورد دقت قرار داده و نظرات مختلفـی ارائه کرده اند. دیدگاه ملاصدرا دربارٔه معرفت شناسی در میان فیلسوفان مسلمان جایگاه خاصی دارد؛ زیرا دیدگاه وی محل تلاقی معرفت شناسی و هستی شناسی است . توجه بـه دو مرحلـه ای بـودن ادراک نـزد ملاصدرا و بررسی جایگاه بحث اتحاد عالم و معلوم در مراحل ادراک و نحؤه ظهور علم حصولی در ایـن فرآیند راه گشای بسیاری از مسائل است . اما ملاصدرا دربارٔه معرفت شناسی ، خصوصا دو مرحله ای بودن آن به طور منسجم بحث نکرده و حتی در مواردی دیدگاه هایی به ظاهر متناقض ارائه کرده است . در این مقاله سعی شده در حد امکان ، مراحل ادراک از دیدگاه ملاصدرا بررسی شده و به چند اشکال مهم در این باره پاسخ داده شود.
خلاصه ماشینی:
ملاصدرا، اسفار، ج ۱، ص ۲۸۹ ملاصدرا در مورد مرحلة اول ادراک (قوس صعود)، ادراک را با کلماتی از قبیل انتقال ، ارتحال و ترقی مطرح می کند: «والحاصل ان النفس عند ادراکها للمعقولات الکلیه تشاهد ذواتا عقلیة مجردٔە، لا بتجرید النفس ایاها و انتزاعها معقولها من محسوسها کما هو عند جمهورالحکماء، بل بانتقال لها من محسوسها الی المتخیل ثم الی المعقول ، و ارتحال من الدنیا الی الآخرٔە ثم الی ماورائهما، و سفر من عالم الاجرام الی عالم المثال ثم الی عالم العقول « و در مرحلة دوم ادراک (قوس نزول ) قائل به صدور است و همان طور که پیداست ادراک نزد صدرا فعل و انفعال نفسانی است .
بنابراین ملاصدرا در مرحلة دوم ادراک (قوس نزول )، علم حصولی را نه ناشی از تجرید و انتزاع (مانند ابن سینا) و نه محصول ادراک حضوری و بلاواسطة نفس نسـبت بـه محسـوس خـارجی (مانند سهروردی ) و نه مانند علامه طباطبایی حاصل قـؤە واهمـه مـی دانـد، بلکـه آن را حاصـل خلاقیت نفس دانسته و معتقد است که قوای حسـی و اعصـاب و دمـاغ و مواجـه بـا محسـوس خارجی ، همگی علل و ابزار معده برای انشاء صورت علمیه توسط نفس اند.
۱. سبزواری ، ملاهادی ، اسفار، ج ۳، ص ۲۹۶، پاورقی ش ۱ راه جمع بین دو تعبیر اولا به نظر نگارنده تعبیر «اشبه به فاعل «، برای رابطـة نفـس بـا صـور ادراکـی در مرحلـة دوم مناسب تر است و لذا باید مطلق را حمل بر مقید کرد؛ زیرا نفس ، این صـور را م/ـن ع/نـدی خلـق نمی کند و فاعل محض نیست ، بلکه نفس در مرحلة اول ادراک با تحول جوهری و مشاهدٔە مبدا فاعلی / شی ء تأثیرگذار روی گیرنده های حسی ، همان یافته های حضوری خـود را، در مرحلـة دوم ادراک به علم تفصیلی و در قالب مفاهیم و ماهیات خلق می کند.