خلاصه ماشینی:
"پس از آن به نزد خانواده وینی میرود و با آنها وارد معامله میشود تا در قبال نشان دادن مخفیگاه وینی،قسمتی از جنگل را که چشمه در آن است،از آنان بگیرد.
مرد زردپوش،از زخم گلوله جان سالم به در نمیبرد و وینی متوجه میشود که خانواده تاک میخواهند می را پنهانی از زندان بیرون بیاورند.
از آنجا که میداند هرچند شخصیتهای این داستان،جزء جزء ساختهشدهاند، یادآور شخصیتهای قصههای عامیانهاند خانوادهاش،اجازه کمک به خانواده تاک را به او نخواهند داد،نیمهشب،دزدانه از خانه خارج میشود تا به جای می،به زندان رود،با علم به اینکه کمک به قاتل فراری قانون شکنی است،وینی با این عمل قهرمانانه،نقطه پایانی بر انزوایش میگذارد.
او،هم از افسردگی پدرش دوری میجوید و هم خودخواهی برادرش را رو میکند که تنها به فکر لذت از زندگی است.
او برعکس والدین و برادرش که میخواهند وینی را متقاعد کنند تا از آب چشمه ننوشد،فعالانه میکوشد وینی آب را بیاشامد تا با او ازدواج کند."