خلاصه ماشینی:
"نقش تعاون در تحولات اندیشهها و سیاستگذاریهای اقتصادی سؤال اصلی چرا مبحث تعاون بیشتر در سیاست گذاریهای اقتصادی مطرح بوده و کمتر موضوع بحث نظریات جدید اقتصادی قرار گرفته است؟ آیا دلیل این امر را باید در متدولوژی جدید جستجو کرد؟ اگر توسعه مطالعات نظری شرط لازم برای ارتقاء سطح سیاستگذاریهاست،آیا این امر به معنای خلاء تئوریک در تحولات آینده نهضتهای تعاونی است؟ در این راستا تحولات بخش تعاون در کشورهای پیشرفته صنعتی در دو دهه گذشته را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟ فرضیه 1 «عدالت در روابط اقتصادی»مبنای شکلگیری اقتصاد تعاون بوده است.
سیاست های اقتصادی به سمت مثبت کردن تراز پرداختها میرود چون عصر استعمار یعنی عصر نفوذ به کشورهای دیگر و آوردن طلا نقره به این ترتیب تفکر به سمت تراز پرداختها میرود و بنابراین اولین تئوریهای منسجم اقتصادی ساخته شد و این تئوریهاست که رابطه بین موازنه تجاری و نرخ ارز و عرضه و تقاضای فلزات گرانبها را مطرح میکند و بدین ترتیب زمینه برای تئوری پول فراهم بدین ترتیب زمینه برای تئوری پول فراهم میگردد و جدایی دین از سیاست در همین سالها شکل میگیرد چون بحث،بحث تجارت است،کشوری موفقتر است که بیشتر صادر و کمتر وارد کند.
وقتی که سنسیمون از توزیع ثروت صحبت میکند میگوید توزیع ثروت به الگوی تقسیم مالکیت بین افراد برمیگردد چرا برخی افراد مالکاند؟چرا وسایل کار و تولید ثروت یعنی زمین و سرمایه در اختیار عده معدودی است؟در اینجا دو نگرش مطرح میشود1-نگرش کاملا اقتصادی که نگرش آداماسمیت و دیگران بود2-نگرش اجتماعی که سنسیمون از مؤسسان آن است."