چکیده:
اندیشه جماعت گرایی در جامعه سیاسی ایران کمتر مطرح شده است و لزوم طرح آن نیز این است که نشان می دهد انسان معاصر می تواند به دنبال گزینه های دیگری هم باشد و محکوم و مجبور نیست که تنها از میان اصول جهان شمول مدرنیسم و نسبی گرایی پست مدرنیسم یکی را انتخاب کند. جماعت گرایی یک مکتب فکری در فلسفه سیاسی معاصر محسوب میشود که در تلاش است تا در میانه جهان شمولی لیبرال ها و تجددگرایان و نسبیگرایی پسامدرن ها و بر مبنای شرایط زمانی و مکانی هر فرهنگ و سنتی راهی میانه بگشاید. السدیر مک اینتایر، چارلز تیلور، مایکل ساندل و مایکل والزر از جمله مهم ترین متفکران جماعتگرا محسوب می شوند. ادبیات و آثار ارائه شده از سوی این متفکران است. این زمینه ساز چالشی جدی با متفکران لیبرال معاصر شده و برآیند آن منازعه مشهور « لیبرال ها و جماعت گرایان » است. این منازعه مجموعه مسائلی را شامل میشود که بخش عمده ای از محتوای فلسفه سیاسی معاصر به دنبال تبیین و رفع آنها شکل گرفته است. این مقاله که برگرفته از پژوهشی گسترده در خصوص جایگاه اندیشه جماعتگرایی در فلسفه سیاسی معاصر است، در تلاش است تا ضمن معرفی این مکتب فکری در فلسفه سیاسی معاصر، هسته مرکزی و اصول و مبانی فکری آن را در پرتو دستگاه فکری چهار اندیشمند برجسته این مکتب نشان دهد.
خلاصه ماشینی:
"چهار روایت جماعتگرایانه در فلسفه سیاسی معاصر مختار نوری 1 دکتری اندیشه سیاسی دانشگاه علوم و تحقیقات تهران چکیده اندیشه جماعتگرایی در جامعه سیاسی ایران کمتر مطرح شده است و لزوم طرح آن نیز این است که نشان میدهد انسان معاصر میتواند بهدنبال گزینههای دیگری هم باشد و محکوم و مجبور نیست که تنها از میان اصول جهانشمول مدرنیسم و نسبیگرایی پست مدرنیسم یکی را انتخاب کند.
اگر چه موضوع جنگ عادلانه و رعایت اصول اخلاقی در جنگ از مهمترین موضوعات مطرح شده از سوی مایکل والزر است و در دنیای جنگزده و خشونتبار امروز(در منطقه خاورمیانه) بسیار کارایی دارد، اما سعی ما آن است که بر دیگر ابعاد تئوریک و روششناختی دستگاه فکری این اندیشمند جماعتگرا در چارچوب مسئله موردنظر پژوهش حاضر بپردازیم.
همچنین والزر ضمن اینکه میگوید عدالت مرتبط با معانی اجتماعی است، در تلاش است تا نشان دهد برخلاف سنت رایج در فلسفه سیاسی غرب از زمان افلاطون به اینسو، تنها یک نظام صحیح عدالت توزیعی وجود ندارد و راه را بر تکثرگرایی و خاصگرایی فرهنگی در حوزههای مختلف از جمله حوزه عدالت بگشاید.
بههر حال، مایکل والزر بهعنوان متفکری جماعتگرا نقدهای روششناختی مهمی بر لیبرالیسم معاصر و روالزی وارد میکند و مباحث خود را در مهمترین اثرش «حوزههای عدالت » مطرح میکند و نشان میدهد که چگونه ما نه دارای اصول جهانشمول عدالت، بلکه دارای حوزههای عدالت هستیم و هر جامعهای دارای اصول عدالت مربوط به خویش است و اصل جهانشمول عدالت آنگونه که راولز میگوید وجود ندارد."