چکیده:
مشکل استقرا یکی از مسائلی است که فیلسوفان بسیاری برای حل آن کوشیدهاند. اینکه آیا میتوان با مشاهده جزئیات به دانش کلی و یقینی دست یافت، مسئلهای بوده که در تمام ادوار ذهن فیلسوفان را به خود مشغول داشته است. فارابی نیز در این مسیر گام نهاده و سعی کرده است در ابتدا استقرا را در قالب قیاسبریزد تا بتواند نتیجه حاصل از آنرا یقینی کند؛ اما خودش ناکارآمدی آنرا درمییابد، سپس با تلفیق استقرا و تمثیل، روشی جدید پیشنهاد میکند. در این نوشتار، درابتدا شرح فارابی بر استقرای ارسطو آنچنانکه در آنالوطیقای اول آمده، بررسی میشود. در مرحلهبعد نظر فارابی در کتاب القیاس میآید و سپس «نقله» که حاصل تلفیق تمثیل و استقراست، به عنوان راهکار پیشنهادی او برای حل مشکل استقرا معرفی میشود. در آثار حکما و منطقدانان مسلمان ممکن است این بحث، یعنی نقله در ذیل بحث تمثیل مطرح شده باشد؛ ولی به نظر میرسد این کارتحت تاثیر متکلمان صورت گرفته باشد. تکنیک نقله ازآنجاکه امکان گسترش علم را فراهم میسازد، بیشتر برای حل مشکل استقرا کارآمد است. در ادامه تجربه در آثار فارابی بررسی میشود و در آخر، پس از تحلیل نظر فارابی در خصوص قیاسیýکردن استقرا به این نتیجه میرسیم که قیاس به دلیل داشتن تفاوت ماهوی با استقرا، ابزار مناسبی برای توجیه استقرا نیست و نقله نیز هرچند دانش عمیقتری در باب موضوع مورد نظر تولید میکند، همچنان در دستýیافتن به یقین ناکام میماند.
The Induction Problem is a problem that many philosophers have tried to solve. To acquire a certain and universal knowledge by observing particular instances has puzzled philosophers of all ages. Al-Farabi، the Muslim logician who introduced Greek Philosophy to Islamic World for the first time، also walked down this path and tried to reshape induction in the form of deduction to attain results with certainty but he soon found out about the inadequacy of this method، therefore he combined induction and analogy in effort to suggest a new method.
In this paper، first Al-Farabi's review on Aristotle's induction in Analytica Priora is discussed. Next، Al-Farabi's notions in Al-Qyas book are reviewed. Then "Naghlah"، the integrating result of analogy and induction، is introduced as his proposing solution for The Induction Problem. Most of Muslim philosophers and logicians has discussed Naghlah under the category of analogy in their works، but it seems that they have been influenced by "Motekallemin". Since Naghlah method makes a broader knowledge possible، it is more adequate to solve The Induction Problem.
After that، Experience in Al-Farabi's works is discussed and then by analyzing Al-Farabi's notions on deducing the induction، it is concluded that deduction is inanely distinct from induction، so it is not an appropriate tool to justify induction and though "Naghlah" provides a much more profound knowledge about the subject، it is unable to yield the truth either.
خلاصه ماشینی:
"در ادامه تجربه در آثار فارابی بررسی میشود و در آخر، پس از تحلیل نظر فارابی در خصوص قیاسی کردن استقرا به این نتیجه میرسیم که قیاس به دلیل داشتن تفاوت ماهوی با استقرا، ابزار مناسبی برای توجیه استقرا نیست و نقله نیز هرچند دانش عمیقتری در باب موضوع مورد نظر تولید میکند، همچنان در دست یافتن به یقین ناکام میماند.
در این روش نیز همانند تحلیل لازم است که صحت گزاره «هر S، X است» اثبات شود که باز هم نیازمند تساویS و P است؛ زیرا- همانطورکه قبلا گفتیم- حصول نتیجه کلی در شکل سوم متوقف بر تساوی موضوع و محمول در یکی از مقدمات است؛ اما میدانیم که شرایط انتاج چنین قیاسی وجود ندارد؛ پس فارابی در اینجا نیز حکم «هرS، X است» را فرض میگیرد؛ اما آنرا به همین شکل رها نمیکند، بلکه به دنبال راهی برای اثبات یا تأیید آن است.
فارابی استقرا را در قالب قیاس ریخت؛ ولی هنگامی که در مقام تحلیل آن برآمد، دریافت که استقرا اگر تام باشد، گزاره کلی حاصل از آن تنها زمانی به کار میآید که به عنوان کبرای استدلال به کار گرفته نشود؛ چراکه در این صورت معرفت بهدستآمده دوری خواهد بود و استقرای ناقص نیز تنها قادر به تولید معرفت ظنی است؛ ازاینرو کوشید راهی دیگر پیدا کند که از آن طریق بتوان به معرفتی دقیق دست یافت."