چکیده:
در این مقاله میزان تطابق نظریة تکاسطوره ـ اسطورة یگانة سفر قهرمان، در سه مرحلة کلی و پانزده مرحلة جزئی ـ از جوزف کمپبل با حکایت شیخ صنعان (از حکایات منطقالطیر) بررسی میشود. در باور کمپبل، سفر همة قهرمانان داستانی در سه محور اساسی با عنوانهای جدایی (عزیمت) و تشرف و بازگشت، درخور تبیین است؛ البته هریک مراحل خردتری را نیز میتواند در بر گیرد. در این پژوهش هر بخش از داستان با یکی از محورهای الگوی کمپبل منطبق و سپس از دیدگاه کهنالگوهای یونگ تحلیل میشود. بخش اصلی مقاله، بررسی مرحلهای داستان منظور باتکیهبر محورهای اصلی و فرعی الگوی کمپبل (اسطورة یگانة سفر قهرمان) است. در پایان این نتیجه به دست میآید که ادعای کمپبل مبنیبر وجود یک الگوی کلی و نهایی برای سفر همة قهرمانان داستانی حتی در حوزة ادبیات عرفانی، بهویژه در حکایت شیخ صنعان، نیز درخور تحلیل و پذیرش است. اختلافها در این مقایسه اندک است و بیشتر در چینش ریزالگوها مشاهده میشود.
The present paper aims at measuring the possibility of the comparison between
the monomyth (Hero's Journey) of Joseph Campbell with the story of Sheikh
Sanan in Mantiq-ut-Tayr by Attar. According to Campbell, the journeys of all
the protagonists can be explained in three basic and main pivots including
Departure, Initiation and Return, which in turn can encompass 15 minor stages.
This research, comparing each part of the story with one of the pivots of
Campbell’s model, analyzes it considering Jungian archetypes. Therefore, a
stepwise investigation of the story of Sheikh Sanan emphasizing on the major
and minor pivots of the model of the monomyth, Hero’s Journey, constitutes the
main body of the paper. The conclusion confirms that Campbell’s claim based
on the existence of a major and final model for the journeys of all the
protagonists even in the area of mystical literature, is acceptable and can be
analyzed. The points of difference are rare in this comparison and are mostly
seen in the ordering of the sub-models.
خلاصه ماشینی:
2ـ مأخذ داستان شاید برای بسیاری از خوانندگان، این پرسش مطرح شود که آیا حکایت شیخ صنعان در ردة اسطورهها قرار میگیرد؛ بسیاری معتقدند این یک حکایت عرفانی در راستای مفاهیم ذهنی و مطلوب عطار و حدیثی نمادین از عشق صوفیانه است که «صوفیان آن را کلید ابواب مقصود و تنها وسیلة رسیدن به نهایت احوال مردان خدا که کشف اسرار عالم و برداشتن حجاب از چهرة دلبندان جهان معنی باشد، میدانند» (گوهرین، 1363: 11)؛ پس چگونه آن را در بحث اسطورهها میتوان بررسی کرد؟ دربارة مأخذ این حکایت نظرهایی ارائه شده است که در ادامه بهطور کوتاه بیان میشود: 1) مینوی با معرفی نسخة خطی تحفهالملوک منسوب به غزالی، داستان شیخ صنعان را برگرفته از آن میداند (مینوی، 1340: 15-11)؛ 2) فروزانفر نیز با تأیید سخن مینوی، این حکایت را در ارتباط با قصة شیخ عبدالرزاق صنعانی در تحفهالملوک معرفی کرده است (فروزانفر، 1339: 234-233)؛ 3) شفیعیکدکنی میگوید: ازقضا این نویسندة تحفهالملوک بوده که حکایت خود را با تأثیرپذیرفتن از عطار ارائه کرده است؛ زیرا او ازنظر زمانی دو قرن بعد از غزالی و یک قرن بعد از عطار میزیسته است (عطار، 1387: 189-187)؛ 4) جلال ستاری در کتاب پژوهشی در قصة شیخ صنعان و دختر ترسا افزونبر بیفایده دانستن بحثهای تاریخی دربارة این حکایت، بر این باور است که این داستان بیش از آنکه تاریخی باشد، مثالی و اسطورهای است (ستاری، 1381: 7)؛ 5) شایگانفر معتقد است، عطار نخستین کسی است که حکایت شیخ صنعان را از روی منبع نامعلومی سرود و دیگران این داستان را از او نقل کردند.