چکیده:
یکی از محوریترین عناصر داستان که طرح کلّی داستان بر اساس آن شکل میگیرد، پیرنگ است. در شناخت عناصر داستان، شناسایی عوامل موثّر بر انسجام پیرنگ و انطباق آن با عناصر داستانی اجتنابناپذیر است. حیاتیترین وجه پیرنگ، تحلیل شبکه علّی و معلولی در طول محور عمودی داستان است؛ به هر میزان که این شبکه در بافت داستان نفوذ داشته و پیشبرد داستان را بر عهده داشته باشد، طرح داستان از انسجام بیشتری برخوردار است. در پژوهش حاضر، با تحلیل دو متن داستانی خسرو و شیرین نظامی و یوسف و زلیخای جامی- که متاثّر از آن است-، پس از انطباق عناصر پیشبرنده طرح داستان مشخّص گردید که پیرنگ داستان یوسف و زلیخا بهعلّت وجود شبکه گسترده علّی و معلولی و بسامد زیاد حوادث و اعمال داستانی از انسجام بیشتری برخوردار است، درحالیکه متن داستانی خسرو و شیرین به دلایل: حجم زیاد عنصر گفتگو، تعدّد اتّفاقات تصادفی، وجود حوادث به دور از واقعیّت که عنصر حقیقتمانندی داستان را به پایینترین سطح کشانده است، تعداد زیاد ابیات حاشیهای که با متن داستان بیارتباط است، عدم وجود حالت تعلیق در متن داستان و... دارای پیرنگ گسستهای است.
Plot is one of the most fundamental elements of the story that forms its general plant. It is inevitable not to recognize the effective factors on plot's consistency and cohesion and its acquaintance with contemporary story elements if one wants to find out about the elements of story works. The most crucial function of plot is analysis of the cause and effect network in the course of the story. The more this network penetrates in the context of the story and promotes it, the more coherent the story plan will be. Recognition of this determinate factor in old stories which are now clichés for some reasons and their analysis and conformity with contemporary story elements can cause to be addressed more. In this study, two story texts one Yousef and zoleikha by Jami and the other one khosro and shirin by Nizami have been critically studied. After collating the promote elements of the story plan, it was determined that the plot of "Yousef and zoleihka,s" story was more coherent because it included vast network of causes and effects and a big frequency of accidents and story actions while the story of khosro and shirin had an incoherent plot. It was recognized that it was due to the load of conversation element, excess of accidental events, existence of unreal happenings which has declined the authenticity level of the story to the lowest level. It was also due to the huge amount of over plus verses which are irrelevant to the story text, lack of indetermination in the story and some other factors which are discussed elaborately. What moves the story plan of "Khosro and Shirin" forward, is the conversation element and accidental events while the story of "Youseof and Zoleikha"is more coherent because of the lack of determination and more active role of components in the content of the story and existence of events and actions in it which are the result of previous happenings.
خلاصه ماشینی:
بـرخلاف نظـامی کـه در جـای جـای سـرایش داستان ، داد سخن داده و به مناسبت های مختلف به پند و اندرز و توصـیه هـای اخلاقـی پرداخته است -و همین مطلب یکی از عوامل اصلی ضعف و یا عـدم حالـت تعلیـق در این داستان است - جامی معمولا در کل منظومه و بدون کمترین حاشیه پـردازی و دخـل و تصرف در متن اصلی ، به متن اصلی داستان می پردازد و شاید مهمترین دلیل این امـر، تسلط بر زبان ، دامنة وسیع واژگان و مهارت های مختلف نظامی در حوزة زبان و صـنایع ادبی است که جامی با تمام مهارت در پیروی از سبک و زبان استاد به پای او نمی رسـد و اتفاقا این موضوع ، منجر به وفادار ماندن او بـه مـتن اصـلی و انسـجام بـیش از پـیش حالت تعلیق ، و به تبع آن انسجام پیرنگ و طرح داستان یوسف و زلیخا شده است .
این ماجرا یک داستان واقعی است و داستان واقعی همواره بر پایة عناصر داستانی از جمله پیرنگ و طرح داستان منسجم استوار است ؛ به عبارت دیگر وقوع حوادث متوالی به صورت منطقی ، حادثة اصلی را زمینه سازی کرده اند، به طوری که مخاطب منتظر وقوع آن حادثة اصلی می ماند و آنچه متن داستان را به پیش می برد، توالی این حوادث است ؛ درحالی که در داستان های عاشقانه - مخصوصا اگر داستان حول محور یک پادشاه باشد- داستان در بستر گفتگو و نقل شکل می گیرد و عموما عنصر داستانی حقیقت مانندی آن به پایین ترین سطح می رسد و بالطبع افسانه سرایی و تبدیل چهرة تاریخی به چهره ای افسانه ای حاصل چنین رویکردی در داستان سرایی است ؛ همچنین بسامد بالای حوادث تصادفی و غیرمترقبه در ساختار داستان خسرو و شیرین و پی ریزی بخش عمده ای از متن داستان براساس گفتگو و حاشیه پردازی هایی که جزئی از سبک شخصی نظامی است ، ناخودآگاه منجر به تضعیف و سست شدن طرح داستانی و پیرنگ در آن شده است .