چکیده:
بشر امروز فقط درصدد کشف وفهم مجهولات نیست؛ وی میخواهد
علاوه بر کشف به منطق نصرف، تغییر و طراحی دوباره دست یابد. به عبارت
دیگر اسان هنگامی که سراغ کشف مجهول میرود هر مجهولی را نمیخواهد
کشف کند بلکه مجهولی را کشف میکند که به وی قدرت تغییر، ساخت و تولید
میدهد. البته این تلاش انسان منحصر در دنیای طبیعی نیست بلکه روابط انسانی
و نهادهای اجتماعی را نیز دربرمیگیرد؛ در دستیابی به این منظورء علوم انسانی
به خدمت گرفته میشود.
به خاطر بیتوجهی به عنصر «ساخت، و طراحی منطق آن، جوامع مسلمان
به خصوص در علوم انسانی ماند حقوق، سیاست، اقتصاد و... با یافتههای
جهان غرب به عنوان موضوعات جدید برخورد نموده و تلاش کردهاند با منطق
«شناخت، به مواجهه یا استفاده از آنها بپردازند؛ یافتههایی که بر اساس منطق
ساخت متناسب با بنیانهای نظری و زیستبوم فرهنگی-تاریخی غربیها طراحی
شده است. چنین امری نه تنها کمک شایانی به جوامع مسلمان نکرده، بلکه موحب ناهماهنگی در ساختار معرفتی و احتماعی مسلمانان نیز شده است. راهبرد اساسی
این است که اندیشمندان مسالمان بتوانند با طراحی منطق ساخت مبتنی بر مبانی
معرفتی و دیگر مبانی، نیازها را شناسایی کنند و نهادها و ساختارهای متناسب
فرهنگی، حقوقی، سیاسی و اقتصادی را بر اساس آن طراحی و مدیریت نمایند.
نوشتار حاضر تلاش میکند با تفکیک «منطق شناخت، از «منطق ساخت) به
عناصر اصلی منطق ساخت و تبیین آنها دست یابد.
خلاصه ماشینی:
"اما هنگامی که تمدن غرب نگاه خود را معطوف به عناصر تغییر و ساخت در حوزههای علوم مختلف نمود و شناخت را بهعنوان زمینهای برای تغییر و ساخت به کار گرفت تفاوت در این دو تمدن آشکار شد به گونهای که تاریخنگار علم، جرج سارتن در فصل مقدماتی کتاب خود به صورت نه چندان عمیق توضیح میدهد که در قرون وسطی اختلاف میان شرق و غرب چندان نبود و فیلسوفان بزرگ همه کشورها به فعالیتهای مشابه مشغول بودند.
اما اینکه مفسران گفتهاند یا روایتی نیز بر طبق آن رسیده است که مقصود از آن خصیصه مسئله «نطق و گویایی»، «بر دو پا راهرفتن» یا «انگشتداشتن» است که با آنها به دلخواه خود کار کند، یا عبارت از «خوردن با دست»، «قدرت نوشتن»، «خوشترکیبی»، «حسن صورت» یا «تسلط بر سایر مخلوقات و تسخیر آنها»ست یا آنکه «خداوند پدر ایشان، آدم، را به دست خود خلق کرد» یا «همچون خاتم انبیا، محمد (ص) پیغمبری را برای آنان برانگیخت» یا آنکه «به سبب همه اینها»یی که گفته شد، هیچیک صحیح نیست؛ بلکه روایات اینها را به عنوان مثال ذکر کرده است، نه اینکه مراد از آن خصیصه اینها باشد.
نتیجهگیری اگرچه تلاشهای زیادی برای شناخت و تحصیل معرفت صورت گرفته است، اما بر اساس یافتههای مقاله حاضر باید اذعان کرد آنچه به عنوان یک راهبرد اساسی برای تحول در علوم انسانی میتوان مطرح کرد این است که باید به چگونگی و منطق تغییر و ساخت در سطوح مختلف دست پیدا کنیم."