چکیده:
ایمان بهمثابهی یکی از بنیادیترین مفاهیم ادیان، در طول تاریخ هماره معرکه آراء و نظر بوده و مسائل متعددی در ارتباط با آن مطرح گردیده است. یکی از مهمترین مسائل در باب ایمان، ارتباط آن با علم و معرفت است که پاسخهای متفاوتی از سوی اندیشمندان، نحلهها و فرقههای مختلف کلامی، در باب آن مطرحشده است. مرحوم علامه طباطبایی برخلاف بنیانگذار حکمت متعالیه صدرالمتالهین شیرازی که ماهیت ایمان را مساوی علم و شناخت یقینی میداند، معتقد است ایمان مرتبهی بالاتر از تصدیق منطقی و عبارت از دل بستن به چیزی است که در مرحله تصدیق منطقی فهمیده شده است. از دید ایشان تصدیق منطقی که از آن به «عقد اول قلب» تعبیر میکند، ازنظر حیثیت ذاتی، مباین باحیثیت ایمان حقیقی و خارج از ساختار مفهومی آن است و همچون شرط و مقتضی در تحقق ایمان نقش ایفا میکند. رابطه میان ایمان و معرفت بر وفق این نگاه، رابطه شرطیت است. علم یقینی بهعنوان شرط، مقتضی و علت ناقصه ایمان لحاظ میشود که نبود آن موجب عدم تحقق ایمان میگردد.
خلاصه ماشینی:
"پس میتوان گفت: ایمان لازم تصدیق منطقی است؛ یعنی اثر و معلول آن است، نه عین آن زیرا میوة فهم تصدیقی یک قضیه، اعتقاد به آن است اگرچه ممکن است مانعی حادث شود یا موجود باشد و جلو این اقتضاء و ثمر دهی را بگیرد.
بعضی دیگر را میبینیم که علاوه بر درک تسلیم هم شدهاند و بعد از تسلیم توانستهاند بدون درنگ دست از آن بردارند، این همان ایمان است» (طباطبایی، 1374، ج11، 543) با توجه به مطالب فوق، ایمان نمیتواند مساوی تصدیق منطقی باشد و مرحوم علامه در تفسیر المیزان در مناسبتهای مختلف نظر صدر المتألهین را غالبا با عبارت «قیل» طرح نموده و رد میکند: «ومن هنا یظهر بطلان ماقیل ان الایمان هو مجرد العلم والتصدیق وذالک لما مر ان العلم ربما یجامع الکفر» (طباطبایی، همان، ج 18، 282).
نکتهای دیگری را که باید در اینجا یادآور شد این است که اگر ایمان همان تصدیق منطقی باشد، کسی که برهان و دلیل برایش به وجود خدا اقامه شده و نسبت مطابقت در قضیه «خدا وجود دارد» را درک کرده، باید مؤمن بهحساب آید، اگرچه در قلبش نسبت به مفاد آن قضیه حالت تنفر وانکار داشته باشد.
«ایمان عبارت است از سکون و آرامش علمی خاص در نفس، نسبت به هر چیزی که ایمان دارد، حال اگر کسی این التزام را نداشته باشد و بر خلاف ایمانش عمل کند، چنین کسی را منافق گویند، چون معنای نفاق بیرون شدن است» (همان)."