خلاصه ماشینی:
جمهور مسلمانان در مناطق شام، عراق، حجاز، مصر و ایران فتح شده با حکومت اموی معاویه بودند و امام حسین(ع) حسب صلح امام حسن(ع) با معاویه، هیچگونه دخالتی در امور سیاسی و حکومتی نداشت و طرح و عملیات براندازی نیز به اجرا نگذاشت تا اینکه معاویه در فصل بهار ماه رجب سال ٦٠ هجری مرد و یزید در شام به جای معاویه به حکومت نشست و خود را خلیفه مسلمین خواند و از همه مردم، مسلمانان و صاحبنظران در دین اسلام خواست تا او را خلیفه رسول خدا(ص) بنامند.
او برای دین اسلام و نزول وحی ارزش قائل بود و حکومت و عیش دنیوی را اصل میدانست و میخواست با طرح خلافت خود از رسول خدا(ص) ثابت کند که نبوت، افسانهای بیش نیست، بر همین اساس نیاز به بیعت شخصیتهای طراز اول اسلام مانند امام حسین(ع) داشت.
امام حسین(ع) در یک تزاحم شرعی واقع شد؛ حکم وجوب حفظ جان خودشان و خانوادهشان و از سوی دیگر حکم حرمت تأیید رسمی خلافت یزید و جانشینی او از رسول خدا(ص) اجرای هر دو را ناممکن ساخت؛ موضوعی که پیامد بسیار ناگوار فرهنگی برای دین جد امام حسین(ع) بود و یزید بهعنوان سرکرده امویان بعد از گذشت ٥٨ سال از وقوع جنگ بدر بین جدش ابوسفیان و جد امام حسین(ع)، پیامبر اسلام(ص) با پذیرش امام حسین(ع) میخواست ثابت کند که چیزی به نام دین، دروغی بیش نیست و هیچ وحی از طرف خدا نیامده است و نبوت و معاد، افسانهای بیش نیست چون با فرض پذیرش امام حسین(ع) بازیچه بودن دین ثابت میشد اما امام حسین(ع) با تمام وجودش از چنین تأیید و امضائی خودداری کرد و یزید را شخص فاقد صلاحیت خلافت و جانشینی رسول خدا(ص) معرفی کرد و هرگز حاضر نشد با یزید سر این موضوع به توافق برسد و دست بیعت به نوه ابوسفیان بدهد زیرا ملاک حکم حرمت بیعت با یزید بهعنوان انجام وظیفه امامت برای ادامه خط سیر نبوت به مراتب از حکم وجوب حفظ جان شریفشان و سایر اعضای خانواده و شیعیانش مهمتر و قویتر بود.