خلاصه ماشینی:
"آنچه من دریافته بودم این بود که ناکامی برنامه روشنگری باعثشده است که ما در مقابل انتخابی که دو شق دارد قرار گیریم: بازسازی تئوری اخلاقی و عمل جمعی ارسطوگروی، در هر تقریرش، میتواند بهترین تئوریای را که تاکنون ارائه شده فراهم آورد و همزمان، عجز و ناکامی روشنگری را به عنوان بخشی از پیامد درهم شکستن یک سنت توضیح دهد; شق دیگر این که ناکامی روشنگری را نشانه آن بدانیم که کشف هیچ نوع توجیه عقلانی برای اخلاقیات، به معنایی که تاکنون فهم میشده، امکانپذیر نیست که این نشانه صحت تشخیص نیچه است.
ضد حمله شما در مقابل این استدلال بظاهر، بیعیب و نقص چیست؟ همان گونه که من در «عدالت که؟ کدامین عقلانیت؟» استدلال نمودهام، خطا اینجاست که فرض کنیم اگر دو یا چند گروه از تئوریهای رقیب، واجد این شرط بودند که به گونهای تنظیم شده باشند که تامنتها درجه ممکن، ابطالپذیر باشند هریک توسط بهترین ضوابطی که در درون آن سنت، در دسترس است در آن صورت همواره امکان آن خواهد بود که یکی از این رقبا به مدد ضوابط خاص خود موفق شود که از عهده همه انتقادهایی که نسبتبه آن به عمل میآید، برآید و تئوری یا تئوریهای دیگر ناکام مانند.
آنچه را من اینک به لحاظ فلسفی قبول دارم چیزی است که مدتها پیش از آن که به حقانیت مسیحیت کاتولیک اذعان مجدد نمایم، به آن معتقد بودهام و من فقط از آن رو توانستهام به تعالیم کلیسا واکنش مثبت نشان دهم که قبلا از ارسطوگروی دو چیز را آموخته بودم: یکی چند و چون خطاهایی که در طرد و انکار پیشین مسیحیت، از ناحیه من، نهفته بود و دیگری این که چگونه میتوان رابطه میان استدلال فلسفی با پژوهش کلامی را درست، فهم کرد."