چکیده:
طبق تلقی براون از افلاطونگرایی، که در اینجا به آن «افلاطونگرایی جدید» میگوییم، ماهیت ریاضیات در قالب هفت مدعا قابل صورتبندی است: واقعگرایی، تجرّد، جزئیت، شهودمندی، پیشینیبودن، خطاپذیری، و توسعهپذیری. در این مقاله تلاش شده است تا این دیدگاه، بر اساس دو معیاری که خود براون لحاظ کرده است، یعنی مقبولیت اجتماعی و مقبولیت روششناختی، نقد و ارزیابی شود. میزان مقبولیت اجتماعی یک نظریه را میتوان از روی فراوانی اشخاص موافق با آن سنجید. اما مقبولیت روششناختی یک نظریه به توانایی آن در حل بهینۀ مسائل مربوطه بستگی دارد. بهزعم براون، افلاطونگرایی جدید از هر دو لحاظ بهترین نظریۀ فلسفی دربارۀ ماهیت ریاضیات است. در این مقاله ضمن تقریر دقیقتر این دیدگاه، آشکار میشود که به لحاظ مقبولیت نهادی میتوان با براون همرأی بود. اما مقبولیت روششناختی آن همچنان مناقشهآمیز است، زیرا دستکم دو مسئلۀ دسترسی و مسئلۀ یقین که گریبانگیر افلاطونگرایی اولیه بود در افلاطونگرایی جدید نیز همچنان حل نشده باقی مانده اند. تأکید این مقاله بخصوص بر مشکلات دیدگاه براون در مواجهه با مسئلۀ دوم است.
خلاصه ماشینی:
University of Tabriz-Iran Quarterly Journal of پژوهش هاي فلسفي Philosophical Investigations فصلنامه علمي-پژوهشي ISSN (print): 2251-7960 ISSN (online): 2423-4419 سال ١٢/ شماره ٢٣/ تابستان ١٣٩٧ Vol. 12/ No. 23/ summer 2018 نقد و ارزيابي افلاطون گرايي جديد رياضياتي * حسين بيات ** دانش آموختۀ دکتري فلسفۀ علم چکيده طبق تلقي براون از افلاطون گرايي، که در اينجا به آن «افلاطون گرايي جديد» ميگوييم ، ماهيت رياضيات در قالب هفت مدعا قابل صورت بندي است : واقع گرايي، تجرد، جزئيت ، شهودمندي، پيشينيبودن ، خطاپذيري، و توسعه پذيري.
(٤٤ ,Ibid) آنچه در قالب اين هفت مدعا صورت بندي شد، همان افلاطون گرايي جديد براوني است ، نظريه اي که به باور براون ، بهترين تلقي را از رياضيات در اختيار ما قرار ميدهد، نظريه اي که گرچه هر کدام از مؤلفه هاي آن پيشتر از سوي بسياري از فيلسوفان ، از جمله لاکاتوش ، راسل ، گودل و پوپر، تصريحا يا تلويحا اشاره شده اما طرح آن به اين شکل و توانا ساختن آن براي تبيين برخي فعاليتهاي متأخرتر رياضيدانان ، مثل اثباتهاي تصويري و آزمايشهاي فکري، از کارهاي براون است .
اتفاقا خود براون نيز در دفاع از نظريۀ افلاطون گرايي جديد به چنين معياري متوسل ميشود و ادعا ميکند که اين نظريه در حل مسائل مهم فلسفه رياضي موفق تر است ( :٢٠٠٨ ,Brown ٢٤).