چکیده:
گرچه سابقه نگارش کتب بلاغی و معرفی صنایع ادبی در زبان فارسی، به حدود هزار سال میرسد، از طبقهبندی علمی عناصر زیبایی سخن در آثار کهن چندان خبری نیست. در دهههای اخیر متناسب با نگاه متاثر از جریانهای ادبی جدید و رشد زبانشناسی، پژوهشهایی در این زمینه رخ نموده است. با این حال بهدلیل روشننشدن روابط متقابل صنایع، مبهمبودن ارزش زیباییشناسی آنها و دیدهنشدن جایگاه هر عنصر ادبی در نظام انداموار اثر، این طبقهبندیها هنوز توقع اهل ادب را برآورده نکرده است. در این مقاله بعد از بررسی و تحلیل متون قدیم و جدید بلاغی، شیوه «معماری زبان» برای طبقهبندی صنایع ادبی پیشنهاد میشود. این شیوه با محوریت تداعی شکل میگیرد. معماری زبان، صنایع ادبی را در چهار سطح لفظی، معنایی، دیداری و وزنی طبقهبندی میکند. در این شیوه به جامعیت طبقهبندی، ارزش زیباییشناختی صنایع و نقش آنها در ساختار و محورهای افقی و عمودی شعر و شکلگرفتن نظام زبان و هندسه ذهنی خاص هر شاعر توجه شده است. نتایج این پژوهش گامی کوچک در مسیر تبیین معماری زبان و تداعیپژوهی در عرصه ادب فارسی بهویژه شعر، محسوب میشود.
خلاصه ماشینی:
اين نگاه تازه در محور عمودي و البته محور افقي شعر، عناصر شکل دهندة معماري زبان را جست وجو ميکند؛ عناصري که گاه در لايه نخستين اثر ادبي بروز ميکند، مثل وزن ، قافيه و رديف ، تداعيها و تکرارهاي حروف و کلمات و تصاوير شاعرانه و گاه در لايه هاي عمقيتر به اهل ذوق رو نشان ميدهد، مثل تداعيهاي معنايي و شبکه هاي غايب .
اين مقاله با پيش چشم نهادن اين موضوع ، ايدة «معماري زبان » را به عنوان شيوه اي پيشنهادي مطرح ميکند و به سؤالات زير پاسخ ميگويد: آيا تداعي ميتواند جامع عناصر زيبايي سخن در يک مجموعه باشد؟ هريک از صنايع ادبي در کدام سطح يا نمود زباني جلوه ميکنند؟ نقش تداعي در زيباييآفريني صنايع ادبي چيست ؟ معماري زبان با محوريت تداعي، چگونه ميتواند همه ارزش هاي هنري شعر را در خود بگنجاند؟ در اين مقاله پيشينۀ بحث طبقه بندي صنايع ادبي در متون سنتي و جديد بلاغت بررسي و تحليل شده ، سپس «معماري زبان » به عنوان شيوه پيشنهادي آمده است .
در دوره هاي متأخرتر در کتب بلاغت نمونه هايي هم مييابيم که در آن به ارزش زيباييشناختي و تداعي يک صنعت در محور عمودي توجه شده است ؛ مثلا صاحب ابدع البدايع نمونه هايي از صنعت «توهيم » مطرح ميکند که عناصر شکل گيري آن در دو بيت آمده است : در گوشه اي نشسته ام اکنون و همچنان هستم ز دست مردمـکي چنــد در عـذاب من درد را بـه گـوش نيارستمي شنيـد اکنون به چشم خويش هميبينم اين عقاب (سلمان ساوجي) ارتباط معنايي مردمک و چشم در دو بيت ارزش زيباييشناختي دارد و به نظر ميرسد نويسنده نوعي ايهام تناسب بين اين دو واژه يافته است (نک گرکاني، ١٣٧٧: .