چکیده:
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در 1991 میلادی فرآیند روسی کردن مناطقی که روسها به زور در سده نوزدهم میلادی با گسترش ارضی به سوی همسایگان، به ویژه از اراضی شمالی ایران متصرف شده بودند به اتمام رسید و نظمی نوین شکل گرفت که ایالات متحده آمریکا کارگردان این صحنه است. چیزی که از آن با عناوینی همچون فرایند جهانی شدن یا جهانیسازی، پایان تاریخ پایان جهان و پایان زمین یاد میشود. اما هیچ کدام به معنی واقعی تاکنون محقق نشده است. آنچه امروزه بیش از هر چیزی در عرصه نظام بینالملل به چشم میخورد. رقابت ابرقدرتها در مناطق حساس جهان است که به بازی قدرتهای بزرگ معروف شده است. بازی امروزی قدرتهای بزرگ یادآور بازی بزرگ آنها در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم در اذهان میگردد. یکی از این مناطق، منطقه قفقاز (در شمال ایران) است. قفقاز با داشتن روابط و علایق و مناسبات چندین هزار ساله با ایران در عرصههای مختلف تاریخی، فرهنگی، اقتصادی، علمی، نظامی و سیاسی از بخشهایی است که قطعا ایران در این منطقه دارای منافع است. نوشتار حاضر با بهرهگیری از تئوری بازیها به مدیریت بحران قفقاز و نقش ایران در این منطقه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میپردازد.
خلاصه ماشینی:
به این ترتیب اروپا پس از فروپاشی نظام دوقطبی و پایان جنگ سرد به منظور مقابله با بیثباتیهای ناشی از دگرگونیهای سیاسی و وضعیت نابسامان اقتصادی در قفقاز به روشهای جدید از جمله: هشدارهای اولیه، دیپلماسی پیشگیرانه، مدیریت بحران به عنوان ابزارهای اصلی متوسل شده است.
برای کسانی که مطالعات قفقازی دارند و مسایل قفقاز را دنبال میکنند میدانند که ایران در سه مقطع (دهه اول و دوم قرن نوزده) و (دهه اول و دوم قرن بیست و تحولات دهه چهارم و پنجم قرن بیست) و (دهه پایانی قرن بیست و دهه آغازین قرن بیست و یکم) یک رویارویی بازی بزرگ بین قدرتهای برتر در قفقاز صورت گرفته و با توجه به این پیشینه تحولات، ایران بیشتر میخواهد یک بازیگر عقلانی محافظه کار در قالب تئوری بازیها با داشتههای خود فعالیت کند و اغلب به دنبال کمترین بیشینه و با بیشترین کمینه که بیانگر جستجوی نقطه زینی در ماتریس سیاست خارجی خود میباشد، حرکت کند.
از طرف دیگر ایران در دیپلماسی خود در معادله دوری و نزدیکی از اتحادیه اروپا و روسها دچار تعلیقگرایی شده است که تمام این تحولات برای پاسخیابی به تحرکات آمریکا و متحدین آن در منطقه طراحی میشود.
ایران در سیاست خارجی منطقهای خود برای حل مسایل دچار پیش شرطهایی شده است و همین پیش شرطها مانع عمده اجرای مدیریت بحران از سوی ایران در منطقه قفقاز تلقی میشود.
از یکسو پذیرش حق تعیین سرنوشت ملتها و از سوی دیگر حفظ تمامیت ارضی کشورها پیش روی دیپلماسی ایران قرار گرفته، کدام گزینه را انتخاب کند؟ بنابراین ایران بیشتر از اینکه در منطقه عمومی قفقاز به دنبال تامین منافع ملی باشد جستجوگر ابزارهای حفظ امنیت ملی خود است.