چکیده:
باستان گرایی یکی از مسائل مهم در تاریخ اندیشه ایرانیان در دو سده اخیر از اهمیت بسزایی
برخوردار است که در جنبه های، فرهنگی، ادبی و حتی سیاسی نمود پیدا کرده است. باستان
گرایی در پی آن است تا با احیاء و تجدید حیات سنتها و عقاید کهن و باستانی، نظم جدیدی را
در تفکر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی باز آفرینی نماید و زیر ساختهای فرهنگی و اجتماعی
نوینی را بر پایه سنتهای کهن بنا نهد و با ایجاد تضاد بین دو دوره تاریخی ایران» یعنی ایران
قبل از اسلام و ایران دوره اسلامی, اسلام و تعالیم آن را به عنوان عامل عقب ماندگی ایرانیسان
معرفی می نماید. باستان گرایی به عنوان یک پدیده فکری، فرهنگی و سیاسی از عوامل متیدد
برخی روشنفکران و تاثیرات غرب و تحولات تاریخی آن از قبیل رنسانس و نگرش متفکران و
نویسندگان غربی و تاثیرات تفکرشرق شناسی و نیز شعارهای مکتب ناسیو نالیسم .بی تاثیر
نبوده است. رضا شاه با تکیه بر این شعارهای باستان گرایانه و ناسیونالیستی توانست این جریان
فکری را در خدمت حکومت خویش قرار دهد و در این راستا دست به اقداماتی زد که حاصل
آن تشکیل و تثبیت حکومت پهلوی بود.
خلاصه ماشینی:
باستان گرایی در پی آن است تا با احیاء و تجدید حیات سنتها و عقاید کهن و باستانی، نظم جدیدی را در تفکر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی باز آفرینی نماید و زیر ساختهای فرهنگی و اجتماعی نوینی را بر پایه سنتهای کهن بنا نهد و با ایجاد تضاد بین دو دوره تاریخی ایران، یعنی ایران قبل از اسلام و ایران دوره اسلامی، اسلام و تعالیم آن را به عنوان عامل عقب ماندگی ایرانیان معرفی می نماید.
باستان گرایی به عنوان یک پدیده فکری، فرهنگی و سیاسی از عوامل متعدد داخلی و خارجی سرچشمه می گیرد که مهمترین آنها کشف علت عقب ماندگی ایران توسط برخی روشنفکران و تاثیرات غرب و تحولات تاریخی آن از قبیل رنسانس و نگرش متفکران و نویسندگان غربی و تاثیرات تفکرشرق شناسی و نیز شعارهای مکتب ناسیو نالیسم ،بی تاثیر نبوده است.
باستان گرایی در ایران دورة پهلوی عبارت بود از کم رنگ کردن و کنار گذاشتن فرهنگ و مذهب کنونی جامعه (اسلام) به عنوان عامل عقب ماندگی و جایگزینی یک فرهنگ جدید برگرفته از باورهای گذ شته و نشان دادن تضاد و تفاوت بین این دو دوره تاریخی یعنی ایران باستان در اوج عظمت و درخشش با ایران دوره اسلامی یعنی زمان انحطاط و پس رفتگی، را دارد.
اندیشه ناسیونالیستی ایرانی نتوانست وظایف خود را درست انجام دهد، زیرا این تفکر در درجه اول میوه و ثمره تمدن غرب بود و محصول طبیعی جامعه ایرانی نبود و دیگر اینکه به دلیل وابستگی شدید فکری ناسیونالیستهای ایرانی به دستاوردهای فرهنگی و تکنولوژی غرب، که مدینه فاضله خویش را در غرب و غربی شدن می دیدند و از مقابله با استعمارکه مهمترین عامل عقب افتادگی جامعه ایرانی بود، عاجز ماندند و حتی برخی نیز وسیله نیل به اهداف استعمار شدند.