چکیده:
گفتار حاضر درباره بررسی وضعیت مطالعات ساسانی نیست؛ بلکه کوششی است برای ارائه رهیافتهایی روششناختی درباره تاریخ شاهنشاهی ساسانی. شیوه انتقادی، جز در موارد محدودی، از گفتار حاضر حذف شده است و من بر آن هستم تا این کاستی را اصلاح کرده و دین خود را نسبت به افرادی ادا کنم که فعالیتهایشان در اینجا و در سه حوزه مطالعاتی، بدون تمایزی با کار من درهمآمیخته شدهاند
خلاصه ماشینی:
تقسیمبندی تاریخ ساسانی به دو بخش، مشروط به وقفهای تاریخی 2 است که پیش از این توسط سیاستهای کواد اعلام شده بود و موجب تغییر تعادل و موازنۀ قدرت پیشین بین حاکمیت و اشراف شده بود.
آنگونه که از نوشتههای روی سکههای ساسانی برمیآید، تغییرات رادیکال در القاب و عناوین سلطنتی نشاندهندۀ دگرگونی مفاهیم ایدئولوژیک و سیاسی است و ممکن است اعلام ظهور پارادیم تاریخی جدیدی باشد که جوهرۀ آنرا در زیر ارائه خواهم کرد: شواهد سکهشناسی تنها از 4 تغییر رادیکال در القاب و عناوین سلطنتی خبر میدهند: 1- از زمان تأسیس شاهنشاهی توسط اردشیر اول تا حکومت یزگرد دوم، که عنوان شاهنشاهان ساسانی با تغییراتی جزئی چنین بود: «بغ مزداپرست (نام شاه) شاهنشاه ایران و انیران که از تخمۀ خدایان است (چهر از یزدان دارد).
همچنین برای نخستین بار بعد از دوران شاهنشاهی، مجددا از اصطلاح شاهنشاه استفاده شد: به عنوان مثال «خسرو شاهنشاه، خوره ابزود»، که بیشک نتیجۀ سیاست بیزانسی وی بود و ممکن است - leitmotiv - abzōn - xwarrah بازتابی از بازگشت آگاهانه به برنامههای سیاسی پیشینیان پیروزمند خود در عصر شاهنشاهی، یعنی شاپور اول و دوم، بوده باشد.
بنابراین در عصر خسرو دوم خاطرۀ سلطنت هخامنشیان که در تصور ساسانیان به حوزۀ تاریخ حماسی 2 منتقل گردیده بود، شاهنشاهی ساسانی را به سوی تجهیز تمامی نیروهای حیاتیاش راند، تا به یگانه هدف خود یعنی بازآفرینی گذشتۀ حماسیاش دست یازد.
این نگرش که نخستین بار ژوستین دوم را به لشکرکشی بیحاصل 572 ـ 573م علیه شاهنشاهی ساسانی رهنمون کرد و بعدها موجب نخستین مداخلۀ رومیان در سیاستهای داخلی ایران در دورۀ موریس گردید، در نهایت عامل کوشش بدفرجام خسرو دوم برای غلبه بر بیزانس شد.