خلاصه ماشینی:
"نشان از که آورده چرخ بلند که پیوسته باشد ورا گشت وپو؟ تو گویی ز یارم خبر میدهد زیار میان نازکی همچو مو قد و قامتش سرو ماند، چه سرو چمد نزدچشمه ویا پای جو چو یارم پریشان کند زلف خود چلیپا کشد نقش، طره به او چو برگیرد از روی هندو نقاب برآید زخالش همه آرزو بگیرد «مه» و«شید» زان خوبرو «شرف»، «شمسه» گاهی به رفتار وخو به یادش هزاران دستان سرا همه نغمه سازند و کبکان به کو که در گلستان، کوه وصحرا ودشت همی ژاله بخشد به گل آبرو زابر بهاری و باران ومیغ شود رخت خشکی هماره رفو زمین، نوعروس چمن پرورد چمن هم نماید بدن شستشو اگر خواهی از راز آن ماهرو که میرفت دوش و به دوشش سبو ور از آب پرسی که بد در سبو برون خواهی افتد معما، بگو: سبوی پر از آب، «علم» است علم ز دختر، نشان غیر «فکرت» مجو اگر علم و فکرت هم آوا کنی ز شهد سعادت شوی کامجو که از علم وفکرت بود بندگی نهفته در این، راز آن گفتگو هدف زآفرینش بودبندگی به قرآن صریح است آیت بدو به گیتی چه باشد به از بندگی؟ تو در بندگی جوی نام نکو «زمانی» به امید این بندگی کمر بست باید به امداد هو1 فریباست چشمک زدنهای او ترسیم زندگی ناپایدار _______________________________ 1."