چکیده:
گاه در شعر برخی از شاعران اشاراتی به داستان¬های ملّی و پهلوانی ایران دیده می¬شود که ماخذ آن¬ها شاهنامه و منظومه¬های حماسی پس از آن نیست و ماخذ این اشارات و تلمیحات را باید در روایات شفاهی، طومارهای نقّالی و متون تاریخی جستوجو کرد. در این جستار برآنیم که به بررسی دو تلمیح نادر و کمیاب شاهنامه¬ای و حماسی در دیوان خاقانی و مخزن¬الاسرار نظامی به¬عنوان دو نماینده شعر سبک آذربایجانی بپردازیم.
خلاصه ماشینی:
چنانکه از شرح استعلامی برمیآید، ایشان فقط بیت را توجیه کرده و ربط بین تاج و افراسیاب را بازگو نکرده و نیز مشخص نیست که ایشان با توجه به کدام منبع این توضیح را بیان کرده است.
عطار در دیوان قصاید خود آورده است: چون سر و افسر نخواهد ماند تا میبنگری چه کلاه ژنده و چه افسر افراسیاب (عطار، 1359: 53) با این توضیحات، اگر ابیات خاقانی و عطار صرفا از باب تناسبات شاعرانه نباشد؛ باید گفت که قطعا به روایات شفاهی و عامیانه توجه داشته است.
برخی مانند فردوسی بر این اعتقادند که آنچه بر دوش ضحاک روییده، دو مار بوده که هر روز خوراکشان از مغز سر جوانان بوده است (فردوسی، ج 1، 1366: 51-50)، اما بر خلاف این روایت، روایتهای دیگری در متون تاریخی وجود دارد که بیانگر این نکته است که آنچه بر دوش ضحاک رسته است، غده و گوشت اضافیای بوده که در اصطلاح طب و پزشکی قدیم، رشته یا سلعه نامیده میشده است؛ بهعبارت دیگر، قضیۀ ماردوشی ضحاک را نوعی عارضه و بیماری تلقی کردهاند و بر همین اساس، به شرح و تفصیل داستان خود میپردازند.
از مقایسۀ ویژگیهای بیماری رشته (سلعه) با آنچه تاریخنویسان آوردهاند؛ قبول و پذیرش این نکته آسانتر مینماید؛ آن چیزی که بر منکبان ضحاک روییده است، غده و گوشت اضافی است نه مار.
در این مقاله به این نتیجه رسیدیم که خاقانی با استفاده از روایات شفاهی و نقالی شاهنامه، به یک ارتباط اسطورهای بین افسر و افراسیاب اشاره کرده و نیز نظامی با آگاهی از موضوع بیماری ضحاک، با استفاده از متون تاریخی و پزشکی، جنبۀ دیگری از داستان و روایات مربوط به ضحاک را بازگو کرده است.