چکیده:
یکی از دغدغههای دیرین بشری در طول تاریخ مقابله با پدیدهی مرگ و نیستی بوده
است. آدمی ازطریق مقابله با مرگ سعی کرده تا به زندگی خود دوام بیشتری ببخشد.
او در مقابل پدیدهی مرگ اساطیر تولد، نوزایی و جاودانگی را پدید آورد تا بهاینطریق
به احساس ترس و دهشت از مرگ فایق آید. بهخاطر اهمیت این مساله دراینراستا در هر
قبیله و تمدنی, آیینها و مراسمی شکل گرفت که هرچند به ظاهر ربخت و شکل برگزاری
آنها متفاوت بودندء اما ساختارهای مشابه و کارکردهای یکسانی به خود گرفتند.
جاودانگی و مقابله با مرگ» نیاز مشترک همهی انسانها است. بههمینخاطر تمام
تمدنهاء اساطیر و آیینهای ویژهای دراینخصوص دارند. اهمیت پدیدهی مرگ تا جایی
است که بنمایهی اولین حماسهی مکتوب بشری یعنی «گیلگمش»» مقابله با مرگ و یافتن
عصارهی جاودانگی است,
خاستگاه گیلگمش فرهنگ آشور است که ازنظر قدرت همتای رستم ایرانی و هراکلس
یونانی و هرکول رومی است. او با یک دست قادر به خفه کردن شیر و کشتن گاو وحشی
بوده است و مرگ تنها هماورد او است که در مقابلش تن به شکست میدهد. گیلگمش پس
از طی طریق و کشفوشهود به ضرورت پدیدهی مرگ پی میبرد و مرگ را پذیرا میشود.
گیلگمش باوجود قدمت و تاریخ چندینهزارساله» کارکرد خود را در جهان معاصر نیز داردء
تا جایی که به کرار درامنویسان سراغ این اسطوره رفتهاند.
یکی از شاخصهای ویژهی اسطورهی گیلگمش عنصر روایت در آن است که جدای از
موضوع عام آن که به پدیدهی مرگ و جاودانگی میپردازد. راز ماندگاری و خوانشهای آن
در طول اعصار مدیونن عنصر روایت آن است. عنصر روایت در این اثر هنری تا جایی است
که اگر به این شکل اسطقس دار و محکم نبود و کموکاستیهایی در آن وجود داشت. شاید
این اسطوره به این شکل و با این شدت مورد اقبال و استقبال خوانندگانش قرار نمی گرفت.
یکی ازنظریاتی که بهتر میتوان بهجایگاه و اهمیت عنصر روایت در گیلگمش پرداخت.
نظریهی روایت نورئوروپ فرای است که بر اساس آن نظریه میتوان اسطورهی گیلگمش را
مورد مداقه و تحقیق قرار داد.
این تحقیق به شیوهی کتابخانهای متن را تحلیل ساختاری کرده و به روش فرامتنی
عنصر روایت در گیلگمش را با توجه به نظریه نورثروپ فرای در زمینهی روایت مورد مداقه
و بررسی قرار خواهد داد.
خلاصه ماشینی:
هرچند اختلافنظرهایی در این باب وجود دارد که گیلگمش متعلق به فرهنگ و تمدن سومر، بابل، بنیاسراییل و یا اقوام دیگر است، اما بر این نکته متفقالقول هستند که گیلگمش اثری است که بیشتر ادیان از آن متأثر شده و در روایات خود از این منبع واحد استمساک کردهاند.
»(وات،۱۳:۱۳۷۶) در حماسه ی گیلگمش، همچون یک اثر ادبی ماندگار تمام عناصر بهخوبی و با مهارت هنرمندانهای ارایه شده است و از آن بین عنصر روایت به ارزش و ماندگاری آن کمک شایانی کرده است، تا جاییکه از الگوی روایت حماسهی گیلگمش میتوان بهعنوان یکی از الگوهای روایت موفق در تاریخ ادبیات داستانی یاد کرد.
مخاطب بخشی از پاسخهای سؤالات خود را در زمینهی مقولهی مرگ و جاودانگی در این اثر مییابد و بههمینخاطر انسان معاصر رویکردی به خوانش دوبارهی گیلگمش در خود احساس میکند.
این شناخت بیشتر ازطریق ادبیات صورت میگیرد که به سه بخش عمده تقسیم میشود: «شعر، درام و ادبیات داستانی (که منظور روایت تخیلی در قالب نثر است.
روایتهای موزون در بخش شعر قرار میگیرد)»(مارتین،۱۷:۱۳۸۲) نورثروپ فرای نظریهپرداز ادبیات و الگوهای روایت، گونههای مختلف ادبیات را براساس بنیانهای ارایه که آنها را اجرا، نقل یا نگارش میخواند، به چهار دسته تقسیمبندی میکند: «معیار این تقسیمبندی، نه موضوع اثر که مبنای نظریهی اسلوبهای او است بلکه دیدگاه مؤلف در برابر موضوع است.
و این روش و اسلوب روایت است که قالب اثر ادبی را مشخص میکند.
در این حماسه هرچند سخن از پدیدهی دهشتناک و رعبآور مرگ است اما بهگونهای روایت میشود که مخاطب را به یک آرامش استعلایی میرساند.