چکیده:
شکسپیر و نظامی دو شاعر افسانه سرای بسیار حساس و خوش سخن اند که نماینده تمدن شرق و غرب می
باشند. ولی قبل از هر انتسابی هر دو به خاندان عظیم انسانیت منسویند. هر دو دارای یک گونه خواس ظاهر و
گوینده ی آسیایی و آروپایی به خوبی دلیل بر این دارد که نوع انسان در این عاطفه شریف وحدت کامل و
اشتراک مطلق دارد و اگر از اغراض نژادی و تعصبات ملی که از منافع خسیسه ی مادی یا هواهای ناپسند
نفسانی ناشی می شود پاک و مبرا می گردد. در انجام و آغاز شریک بوده و خواهند بود . این مقاله توصیفی
تحلیلی می باشد و سعی شده است در موارد اشتراک این دو داستان سخن گفته و هم مواقع اختلاف آن را نشان
دهد تا در اولی معلوم گردد که آدمیزاد در اصل و مبدا یک خلقت طبیعت و یک نوع احساس دارد و انتها و
سرانجام او نیز یکی است و در ثانی مشاهده می شود که قریحه شرقی و غربی در رقت معانی و سبک و بیان
وقایع و اختراع حکایت با یکدیگر تا چه اندازه مخالف و موافق هستند.
خلاصه ماشینی:
شکسپیر چنین منظومه ی مستقلی راجع به شب در رومئو و ژولیت که با شب راز و نیاز می کند و تشبیهی شگفت می آورد و آرزو می کند که چنگال شب پیکر محبوب را ریز ریز کند و هر قطعه از آن را در اختری جای دهد تا تمام جهانیان از خداوند روز رو بر تافته و سیمای تیره گون شب را پرستش کنند: ژولیت: بیا، ای شب مهربان، بیا، ای شب تاریک دوستدار من رومئوی من را به من ببخش وقتی قرار است بمیرد او را قطعه قطعه کن و ستاره هایی از او بسازد که سرتا سر آسمان را چنان نورانی کند و دیگر پرستشی نسبت به خورشید خیره کننده روا ندارد قلم هر دو شاعر در سر عشق که مایه جنبش آدمیان، بلکه سلسله جنبان عالم وجود است وصفی نموده و هر یک تعریفی از این رمز مخفی و از نهانی به زبان شعر سروده و در بیان حقیقت اینگوهر آسمانی بیانی گوهر وار به رشته کشیده اند و چون سخن از آن لطیفه ی غیبی در میان است که در بطن دلهای پاک جای دارد و رنگ دورویی و بیگانگی در آن جای نمی گیرد از این رو کلمات هر دو گوینده شبیه هم هستند و سزاوار است که هر یک نمونه ای در اینجا ذکر کنیم تا وحدت روح سخن سرایان شرق و غرب در وادی عشق معلوم و مشاهده شود.