چکیده:
داستان را به لحاظ مخاطب می¬توان به دو دسته تقسیم کرد. دسته¬ای از آثار داستانی که به نام آثار نخبه¬گرا نامیده می¬شوند، مخاطبانی تحصیلکرده و اهل مطالعه دارند. این افراد در پی چرایی و چگونگی در آثار هستند و لذّت و سرگرمی را در اولویت قرار نمی¬دهند. دسته¬ی دوم آثاری است که مخاطبان آن¬ها عوام مردم هستند. عامه¬ی مردم از هر قشری از نوجوانان تا سالمندان و به طور کلی هر فردی که در پی سرگرمی و گذران اوقاتش از راه مطالعه ی آثار داستانی است. مخاطب این دسته آثار در پی انتخاب اثری است که بتواند برای لحظاتی از شخصیّت خود خارج شود و در قالب زندگی دیگری در حوادث متوالی غرق شود. حوادثی که همواره پایانی خوش و شیرین دارد. این¬جاست که آثار داستانی چون مخدری عمل می¬کنند. داستان-های عامه¬پسند در زمره¬ی آثار دسته ی دوّم قرار می¬گیرد. حال به این پرسش می¬رسیم آیا این دو نوع ادبیات در مقابل هم قرار می گیرند و وجود یکی مخل پیشرفت دیگری است یا این که مکمل هم هستند. در این مقاله به بررسی این موارد خواهیم پرداخت.
خلاصه ماشینی:
تردیدی نیست که روند ادبیات امروز به سود داستان نویسی به پیش میرود، و نوشتن در شکل های مختلف داستانی از اقبال شایسته در جامعه برخوردار است که سبب شده رویکرد نویسندگان به این نوع ادبی بیش از پیش باشد به دلیل این که مردم ، انعکاس زندگی خود و حوادث جامعه ی خود را به صورت های مختلف در داستان کوتاه و بلند مییابند و بیش از پیش به سوی آن روی خواهند آورد.
در این میان همواره داستان های عامه پسند هستند که علیرغم تیراژ بالا و خواننده ی بیشتر، سرکوب میشوند و به عنوان آثاری ضعیف و بیارزش از سوی جامعه ی ادبی طرد می - شوند.
علی صفایی، استاد ادبیات دانشگاه گیلان نیز درباره ی ضرورت مطالعه ی آثار عامه پسند مینویسد: «رمان های عامه پسند اگر چه از نظر فرم و مضمون ادبی ضعیف اند؛ اما از آنجا که موضوع و مخاطب آن ها توده ی مردم ، آرزوها و خواسته های روحی و اجتماعی آنان است در مطالعه ی وضع فرهنگی، آگاهی، دردها و توقعات آن ها مدارک بهتری هستند و روشن تر از نمونه های عالی تمایلات خوانندگان خود را معرفی میکنند و نشان میدهند که مردم چگونه زندگی میکنند و یا دوست دارند چگونه زندگی کنند؛ بنابراین خارج کردن ادبیات عامه پسند که اتفاقا پدیده ای است متعلق به اکثریت مردم ، از حوزه نقد ادبی یا مطالعات فرهنگی، زیان های فراوانی به شناخت علایق فرهنگی توده وارد میسازد» (صفایی، ١٣٨٨: ١١).