خلاصه ماشینی:
"چهار صد و شصت سال پیش ازین سلطنت قوم عرب در اسپانیا بمردی موسوم به ابو عبد الله صغیر معروف به شقی رسیده بود،و پادشاه عیسویان آن مملکت مردی موسوم به فردیناند بود،و این فردیناند و زن او ایزابلا برابو عبد الله غالب گردیده شهر غرناطه را از او گرفتند و املاکی باو دادند که آنجا رفته باقی عمر را در آن اراضی بسر برد.
شمشیر را بکار کشتن اسیران و کنیزان غیرمطبوع بردم،در غرناطه و باغهای الحمراء و البیضآء عیش کردم،و اعتنائی بحراست ملک و فراهم آوردن اسباب استدامت آن نداشتم،عسا کری را که شما تجهیز نموده و تریتب داده بودید برای مداومت در لذایذ نفسانی بدست اعادی دادم و آنها را قربانی هوی هوس خود خواستم،تازی نژادان بادپیمای شما را برای آوردن جواری و عوانی باطراف فرستادم»؟-زودباش،و باین صحاری وسیعه و اراضی حاصلخیز و ابنیهء رفیعهء دولتی و کتابخانههائی که مخزن معارف بود یک بار دیگر نظر کن،و باین چشمهها که آب آن با خون عرب مخلوط شده،و باین چمنهای با نزهت،بار دیگر چشمهها با نزهت،بار دیگر نظر کن،و ببین الحمراء که قرارگاه اولاد و احفاد پیغمبر بود چگونه مشتعل گشته و از آن فقط خاکستری مانده که کمی مایه و پستی پایهء ترابجهانیان نشان دهد."