چکیده:
یکی از مهم ترین مسائل معرفت شناختی حوزه فلسفه اخلاق، مسئله توجیه گزاره های اخلاقی است. در باب توجیه گزاره های اخلاقی، نظریات متفاوتی از منظر فیلسوفان اخلاق ارائه شده است. از میان این نظریات، دو نظریه وجدان گرایی و شهودگرایی به صورت ظاهری بیشترین شباهت را به هم دارند. وجدان گرایان اخلاقی معتقدند: برای انجام امور اخلاقی نیاز به تفکر منطقی نیست؛ بلکه وجدان به تنهایی انسان ها را به اعمال اخلاقی دعوت می کند. از سوی دیگر، شهودگرایان نیز چنین ادعایی را با بیان دیگری مطرح می کنند. این دو نظریه، با تمام شباهت هایی که به هم دارند، به علت اختلاف در معناشناسی، اختلافاتی در معرفت شناسی گزاره های اخلاقی دارند. این مقاله با روش توصیفی تحلیلی، نظریات ژان ژاک روسو سردمدار وجدان گرایی و جی ای مور سردمدار شهودگرایی را بررسی کرده و به نقد آن پرداخته است. حاصل این پژوهش این است که نظریات وجدان گرایی روسو و شهودگرایی مور در مسئله توجیه گزاره های اخلاقی، از سه منظر با یکدیگر اختلاف دارند. ابتدا آنکه اگرچه هر دو فیلسوف به عنوان درون گرایان معروف اند، روسو وجدان را یک حس درونی معرفی می کند، ولی مور شهود را مشاهده عقلانی می داند و تاکید دارد که شهود، حسی نیست. افزون براین، شهود و وجدان در دائمی بودن یا نبودن و طبیعی بودن یا نبودن، اختلافاتی نیز دارند.
خلاصه ماشینی:
فرد بعد از شناخت خوبیها، آن عمل خوب را انجام میدهد و میتواند به راحتی آن را توجیه کند و از نظر او باور اخلاقی صادق موجه است؛ چراکه همة جهانیان در این امر با او یک صدایند که این امر خوبی است؛ و اگر کسی هم مخالفت کند، روسو خواهد گفت که او وجدان خود را از دست داده است.
برخلاف روسو که وجدان را دائمی نمیدانست و معتقد بود که به مرور زمان و با ارتباطات اجتماعی و انجام پیدرپی کار اشتباه از بین میرود، مور طبق معنایی که از شهود اراده کرده، آن را امری همیشگی و دائمی میداند که به مرور زمان از بین نمیرود و میان افراد از لحاظ درک خوبی هیچ تفاوتی نیست؛ بلکه انسانهایی هم که کار بد را انجام میدهند، با شهود آن فعل را تقبیح میکنند، ولی باز انجام میدهند؛ اما میتوان در نظریة روسو به این نکته توجه کرد: فردی که عمل زشتی انجام میدهد، وجدان خود را کور میکند و حتی دیگر بدی آن عمل را درک نمیکند.
روسو معتقد است که وجدان بهعنوان یک حس درونی انسان، عامل شناخت و توجیه گزارههای اخلاقی است؛ اما مور شهود را امری عقلانی میداند که از ادراکات حسی انسانها جداست (کراینگ، 1998، ص 853).
روسو معتقد است که وجدان بهعنوان یک حس درونی انسان، عامل شناخت و توجیه گزارههای اخلاقی است؛ اما مور شهود را امری عقلانی میداند که از ادراکات حسی انسانها جداست.