خلاصه ماشینی:
"همین اندازه یادآور میشویم که بیشتر کسانی که اعترافنامه مینویسند هدف اصلی و غرض نهایی خود را در این خلاصه میکنند که بتوانند خود را بدانگونه که در واقع هستند و زندگی میکنند به دیگران نشان دهند، اما پرسش اصلی و اساسی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا روایت قطعی و غیرقابل تردیدی از زندگی یک انسان وجود دارد یا اینکه دراساس چنین روایتی امکانپذیر نیست؟ بهعبارت دیگر آیا خود شخص و یا هر شخص دیگری میتواند در طول مدت زندگی از یک روایت قطعی که همه شئون زندگی را فرا میگیرد سخن بگوید؟ پاسخ به این پرسش چندان آسان نیست، زیرا در مقام پاسخ به همین پرسش است که ما با بسیاری از مسایل مهم و اساسی فلسفه روبهرو خواهیم شد.
همین اندازه یادآور میشویم که وقتی انسان به شرح زندگی خود پرداخته و میخواهد حوادث ایام گذشته را ترسیم نماید چگونه میتواند آغاز آن را نشان دهد و در اساس آغاز زندگی یک فرد آدمی کجاست؟ توجه به آنچه در اینجا ذکر شد نشان میدهد که اگر کسی به فروپاشی وجود در زمان اعتقاد داشته باشد و تسلسل حوادث را نوعی توالی و پی درپی بودن آنها با یکدیگر تلقی کند دیگر نمیتواند گذشتهها را بازآفرینی کند و زندگی پرماجرای خود را به عنوان یک حقیقت متصل و یگانه به دیگران نشان دهد.
علمای علم صرف و نحو براساس این تقسیم بندی که درمورد ماهیت کلمه انجام دادهاند لفظ وجود را اسم شمرده و بالطبع آن را مقرون به هیچ یک از زمانهای سه گانه ندانستهاند، ولی اگر این سخن درمورد وجود مجرد صادق باشد درمورد وجود انسان صادق نیست، زیرا وجود وقتی میتواند به معنی اسمی را مطرح شود که از بیرون مورد توجه قرار گیرد و دراین صورت انسان چگونه میتواند از وجود خود بیرون آید و آن را به عنوان یک «ابژه» یا آنچه موضوع شناسایی واقع میشود مورد توجه قراردهد."