چکیده:
صهیونیزم سیاسی، که بر پایه اندیشه های تئودور هرتسل بنا شد، از آغاز نقدهایی را از برون و درون درپی داشت. آشرگینزبرگ (احدهاعام) ، بانی صهیونیزم فرهنگی، از جمله این ناقدان درون جریان صهیونیزم بود. دیدگاه او درباره اصول و روش های صهیونیزم سیاسی و نقدهای وی بر اندیشه های هرتسل، در این مقاله بررسی شده است. گردآوری اطلاعات در این مقاله با مراجعه به آثار احدهاعام و هرتسل و با بهره گیری از اقوال بی واسطه و باواسطه این دو اندیشمند بوده است. احدهاعام دیدگاه های هرتسل را درباره نجات یهودیان از طریق مهاجرت به فلسطین، ایجاد کشور مستقل یهودی و کسب حمایت های بین المللی برای تاسیس دولتی یهودی، برای تحقق سایر اهداف صهیونیزم سیاسی به چالش کشید، براحیای فرهنگی و روحانی قوم و حفظ هویت یهودی آنان، از طریق توجه به ارزش های ملی تاکید کرد؛ اصولی که از نظر هرتسل کاملا مغفول مانده بود.
خلاصه ماشینی:
احدهاعام دیدگاههای هرتسل را دربارة نجات یهودیان از طریق مهاجرت به فلسطین، ایجاد کشور مستقل یهودی و کسب حمایتهای بینالمللی برای تأسیس دولتی یهودی، برای تحقق سایر اهداف صهیونیزم سیاسی به چالش کشید، براحیای فرهنگی و روحانی قوم و حفظ هویت یهودی آنان، از طریق توجه به ارزشهای ملی تأکید کرد؛ اصولی که از نظر هرتسل کاملا مغفول مانده بود.
مهمترین دیدگاههای او در زیر به تفکیک مورد بررسی قرار گرفته است: <H3>نجات یهود با مهاجرت به فلسطین</H3> از نظر هرتسل مهاجرت یا زندگی یهودیان در هر مکان میتوانست مسئله ساز باشد و این مسئله از قرون وسطی باقی مانده بود.
(خزائی، 1389، ص179-180؛ مسیری، 1374، ص54) هرتسل در کتاب دولت یهود خود، به یکی از راه حلهای مسئله یهود در دوران خود اشاره میکند که سعی دارد برای تبدیل یهودیان به بدنه مولد اقتصادی، نظر آنها را از تجارت و رباخواری، به کارهای کشاورزی برگرداند.
<H3>کسب حمایت بین المللی</H3> استراتژی هرتسل به تلاشهای دیپلماتیک، برای دستیابی به مجوز برای پایهگذاری دوباره فلسطین، به عنوان وطن ملی یهودیان منحصر میگشت و سایر ملاحظات و تاکتیکهای او، تابع این هدف اصلی بود (سیمونی، 1995، ص99).
<H3>تأسیس دولت یهود</H3> در حالیکه هرتسل مسئله یهود را مسئلهای سیاسی و مربوط به فقدان دولت و حکومت مستقل یهودی میدانست، ازنظر احدهاعام این معضل، معضلی فرهنگی ـ روحانی بود (اپستاین، 1388، ص382).
پیش از هرتسل نیز کسانی چون موسی هس آلمانی (1812-1875) و لئو پینسکر روسی (1821-1891)، در مواجهه با نفوذ اندیشههای عصر روشنگری و تأثیرات مخرب آن در میان یهودیان، راه نجات را ناسیونالیسم یهودی، تجدید حیات سیاسی قوم و ضرورت داشتن وطنی برای آنها دانسته بودند (اپستاین، 1385، ص372).