چکیده:
اندیشه های دینی و کتب مقدس از سرچشمه های زلال، جوشان و از منابع فکری اصیل شاعران و نویسندگان به حساب میآید که زمینه خودشناسی و خداشناسی انسان را هم فراهم میکنند. خداوند انسان را آفرید، بسیاری از صفات و ویژگی های خود را هم به او تفویض کرد؛ از جمله او را به نیروی عقل مجهز نمود تا بتواند خیر و شر، و صلاح و فساد خود را تشخیص دهد تا همچون خالق خود بتواند در نهاد و طبیعت درون و بیرون خود تصرف کند. از این رو عقل در حیات، سعادت و سرنوشت آدمی نقشی انکار ناپذیر دارد. هیچ دانش بشری نیست که از پرتو آن بینیاز باشد. در ادب فارسی سه شاعر بیش از دیگران دغدغه خرد دارند: فردوسی، ناصر خسرو و خیام؛ البته هرکدام بنا به ساختار فکری و رویکرد خود، در مفهوم و تعبیری متفاوت. ناصر خسرو «عقل» را عطیة الاهی و وجه مشترک میان انسان و خدا، و در مفهوم مقید آن به معنای اطاعت از حق و مایه رستگاری انسان می داند. واژه «خرد = عقل» کلیدواژه ذهن ناصرخسرو و از پرکاربردترین واژگان حوزه اندیشگی شاعر است، پژوهش حاضر به بررسی ریشه و منشا این واژه، میزان بسامد آن در قصاید و به تبع آن به سرچشمه های فکری شاعر و دلیل اهمیت خرد در نزد ناصرخسرو می پردازد. با توجه به این که ناصر خود حافظ و مفسر قرآن بر مبنای دیدگاههای اسماعیلیان بوده، تاثیر پذیری وی از کتاب وحی، و بکارگیری این واژه در همان مفهوم قرانی را مفروض دانسته، با معیار بسامدی و آوردن شواهدی از دیوان به مقایسه ضمنی کلام شاعر با آیات قرآن پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
ک: محقق ، ١٣٦٣: ٣٥١): از پارسی و تازی و از هندو و از ترک وز سندی و رومی ز عبری همه یکسر وز فلسفی و مانوی صادق و دهری در خواستم این حاجت و پرسیدم بی مر (دیوان :٥١٥-٥٠٥) میدانیم که ترسایی و یهودیت از مذاهب مهم و رایج در عصر شاعر بوده است و آن گونه که از کلام وی برمیآید ناصرخسرو نسبت به مذاهب دیگر رفتـار تسـاهل و تسـامح آمیـز داشـته و نکوهش آن دو مذهب را روا نمیداشته است : فضل تو چیست بر ترسا ؟ از سر هوس برون کن و سودا را تو مؤمنی و گرفته محمد را او کافر است گرفته مسیـحا را ایشان پیمبــران و رفیقانند چون دشمنی تو بیهده ترسا را ؟ (دیوان ، قصیده ٧٧) با این بیان که مسیح و یهود هم بندٔە حق هستند و مرجع همه خداونـد اسـت (قصـیده ٧٧، ابیات :٥٢-٤٠)، با تکیـه بـر خـرد، اسـتدلال و ژرف اندیشـی، مـردم را بـه «تعقـل »، «تـدبر» و تجدیدنظر در باورها و آموخته های دینیشان فرامیخواند: مرا گویند بددین است و فاضل ، بهتر آن بودی که دینش پاک بودی و نبودی علم چندانش (دیوان :٢١٧) جای دیگر دشمنان و بدخواهان خود را - که از قضا هم کیش و هم دین او هم هسـتند- و به اعتقاد او از مسلمانی جز نامی ندارند، با زبانی گزنده ، با اسـتناد و اسـتدلال بـه آیـات قـرآن و احادیث نبوی به باد انتقاد میگیرد: «به این مناسبت کم کم عنصر عقـل و اسـتدلال در چکامـه نفوذ میکند و در پی آن مباحثی نظیر جانشینی پیغمبر(ص ) و تمسک به «فضل یاران » او و امثال آن هم به قلمرو شعر واردمیشود».