چکیده:
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و شروع فرایند جهانی شدن، شاهد تغییر و تحول در حوزه جنگ
بودیم. برای سال ها، مفهوم جنگ برگرفته از اندیشه کلاوزویتس دارای مشخصاتی بود که آن را از حالت صلح
یا غیرجنگی جدا می کرد. بااین وجود، تغییرات به وجود آمده در عرصه بین الملل، شروع روند تغییر در حوزه
جنگ را از اواخر قرن 02 و به طور مشخص اوایل قرن 02 رقم زد؛ سبکی از جنگ که دارای پیچیدگی و
ابهام های خاص خود است. ازسوی دیگر، جدای از درک مفهوم آن ما شاهد تاثیر آن بر راهبرد دفاعی کشورها هستیم. ازاین رو، بسیاری از کارشناسان با این سوال روبه رو شده اند که جنگ های جدید چه ویژگی هایی داشته و چه تاثیری بر راهبرد دفاعی کشورها دارند؟ در تلاش برای پاسخ به این سوال راهبردشناسان، مفهوم جنگ هیبریدی را خلق نمودند. مفهومی که به رغم تلاش ها همچنان مبهم و گنگ است و تحلیلگران برای تحلیل جنگ های جدید در این قالب با مشکل مواجهند. این مقاله با بررسی مهم ترین ویژگی های جنگ های جدید ازجمله کم رنگ شدن خط تمایز بین جنگ و صلح، ترکیب بازیگران دولتی و غیردولتی در یک میدان رزم، ترکیب انگیزه های جنگ و درنهایت ترکیب سبک جنگ متعارف و نامتقارن سعی کرده است، گره از این ابهام گشوده و یک چارچوب منظم تحلیلی از مفهوم جنگ هیبریدی و تاثیر آن بر راهبرد امریکا در قبال ایران را برای نمونه ارائه نماید. روش مورد استفاده در این مقاله، تحلیل محتوای کیفی و روش گردآوری منابع به صورت کابخانه ای است.
خلاصه ماشینی:
اين مقاله با بررسي مهم ترين ويژگيهاي جنگ هاي جديد ازجمله کم رنگ شدن خط تمايز بين جنگ و صلح ، ترکيب بازيگران دولتي و غيردولتي در يک ميدان رزم ، ترکيب انگيزه هاي جنگ و درنهايت ترکيب سبک جنگ متعارف و نامتقارن سعي کرده است ، گره از اين ابهام گشوده و يک چارچوب منظم تحليلي از مفهوم جنگ هيبريدي و تأثير آن بر راهبرد امريکا در قبال ايران را براي نمونه ارائه نمايد.
در اين پژوهش ويژگي هاي اصلي جنگ هيبريدي همچون کم رنگ کردن خط تمايز بين انواع مختلف جنگ همچون جنگ متعارف و نامتقارن ، وجود ترکيبي از تاکتيک هاي (راهکنش ) مختلف همچون عمليات هاي تروريستي ، جنگ سايبري و اطلاعاتي ، جنگ رواني و تبليغاتي ، جنگ اقتصادي و درنهايت جنگ متعارف مبتني بر قدرت آتش را در کنار يکديگر و بازيگري دولت ـ ملت ها و گروه هاي غيردولتي به طورمجزا و يا مشترک در يک ميدان رزم براي رسيدن به يک هدف مشخص ، مورد بررسي قرار ميگيرند.
Hybrid War آن را انکار مي کردند، اما واقعه ١١ سپتامبر و درپي آن شکست هاي پياپي نيروهاي امريکايي از شورش هايي که در عراق و افغانستان عليه آنها به پا خواسته بود، باعث شد نظريۀ نسل چهارم جنگ مورد توجه انديشمندان و راهبردشناسان غربي قرار گيرد (١٤ :٢٠٠٧ ,Hammes).
بااين وجود، با تغيير شرايط در عرصه نظام بين الملل و توسعه شگرف فناوري به خصوص در عرصه رسانه هاي اجتماعي ما شاهد ظهور گروه هاي غيردولتي به عنوان يک بازيگر قدرتمند در عرصه نظام بين الملل هستيم که در استفاده از ابزار جنگ براي رسيدن به اهداف خود ابايي ندارند و به نوعي تسلط و انحصار دولت ها در استفاده از اين ابزار را شکسته اند.