خلاصه ماشینی:
"امین الملک نفس را باز مییافت و دیده میگشود ولی این حال دیری نمیپائید و دیگر بار بحال اغما فرو میشد.
یکی از دفعات که او را بدین طریق بزندگی باز آوردند دست اتابک را در دست گرفت و از روی التماس گفت:«برادر از این کار چه سود؟با آنکه هر بار دیده میگشایم ترا برابر خود میبینم نگاهداشتم بدین وسیله بیثمر است،بگذار در کنارت آسوده بمیرم».
امین الملک چند لحظه پس از صحبت با برادر باز دیده بر هم نهاد و از خود رفت.
این بار دیگر مزاحمش نشدند و او برای همیشه رفت.
جنازه را در مسجد کوچکی که نزدیک خانهء اتابک واقع بود و درش بخیابان فردوسی کنونی باز میشد گذاردند و روز بعد تشییعی از آن بعمل آمد که تا آن زمان سابقه نداشت.
روز سوم مظفر الدین شاه بدلجوئی اتابک آمد و دو پسر او امین الملک عیسیخن و موسیخان را مورد نوازش قرار داد."