چکیده:
در روایتهای شاهنامه ، از نظر سبکشناسی (stylistic)، تصویرگری ادبی، و خیالپردازی (imagination) غلبه بر توصیف صحنههای جنگ است. اما از دیدگاه مضمونشناسی پیام مسلط (theme) و اصلی بر پرهیز از خشونت و هشدار در برابر افراطیگری و کشتار استوار است. فردوسی بر مبنای حکمت ژرف اشراقی، اسطورهای، و اسلامی از همان آغاز در طراحی داستان «ایرج» ترجیح گفتوگوی مداوم، مفاهمه، صلح، و پرهیز از خشونت را گوشزد میکند و در ادامه، ضرورت گسترش داد و اجتناب از افراطیگری در دوران اول حکومت جمشید را نیز به تصویر میکشد و زیانهای خروج از تعادل و فروتنی را در بخش دوم زندگی وی تبیین میکند. در ماجرای فریدون که بنیاد حکومت سراسری ایران بزرگ طراحی میشود، از زبان فرانک، مادر فریدون، و نیز در خلال منشور حکومتی فریدون نفی خشونت و پرهیز از افراطیگری را تبیین میکند؛ یکپارچهتر از آن، از زبان سیندخت در ماجرای ازدواج زال و رودابه این مهم را نگارگری میکند و سرانجام رستم، این نماد بزرگ ایران و ایرانی، را میوه و نتیجة پرهیز از خشونت و اجتناب از بروز جنگ بین ایران و کابل و ثمرة ازدواج زال سیمرغپرورده با رودابه و بازماندة نسل ضحاک معرفی میکند و همچنان این رهیافت را در تار و پود داستان سیاوش و کیخسرو شکوهمندانه به نمایش میگذارد، حتی این رویکرد فردوسی در گفتوگوهای رستم با اسفندیار برای ترسیم ضرورت پرهیز از خشونت نیز آشکارا جلوه میکند. نهایتا میتوان گفت که شاهنامة فردوسی به سبب بنیانهای اسطورة ایرانی بر پایة مسائل بنیادین انسانشناسانه استوار شده است و موضوع اصلی و کلان آن را انسان، اضطرابها، و دغدغههای انسانی تشکیل میدهند؛ این مضامین نهتنها در سراسر بخش اسطورهای جلوهگرند، بلکه در عمدة بخشهای پهلوانی نیز حضوری جدی دارند. فردوسی حتی در جایجای بخش تاریخی نیز حکیمانه مسائل و دغدغههای انسان را بهصورتی پررنگ و پرمایه در نظر گرفته است. اساس حکمت فردوسی نیز اعتلای هویت انسانی، آزادگی انسان، داناییمحوری، خردورزی، دانشیمردی، فرزانگی و پرهیز از طمع، خودستایی، ستمگری، خودفراموشی، و خودباختگی است. در روزگار ما تعدد جنگها و صدمات ناشی از آن در انسان مدرن حکایتگر آن است که یکی از عمدهترین نیازهای انسان امروز پرهیز از خشونت و افراطیگری است که فردوسی قرنها پیش دردمندانه، هنرمندانه، حکیمانه، و با زبانی غیرمستقیم گفتوگو و مفاهمه را پیام مسلط شاهکار خویش قرار داده و گونة حماسی را به ظرفیتی برای نکوهش منازعه، مخاصمه، خشونت، و بیان مضرات جنگ و کشتار تبدیل کرده است.
خلاصه ماشینی:
دوم این که نظام های اجتماعی امروز به علت سیطرة نگرش فناورانه قادر به پاسـخ گـویی همة نیازها و معضلات بشر معاصر نیستند و توان خود را به درک مسائل احاطه کنندة انسان امروز معطوف نکرده اند، امـا بخشـی از ایـن مسـائل بنیـادین و معضـلات بشـر امـروز در متن هایی مطرح شده که حاصل تجربیات عظـیم روحـی و چـالش هـای درونـی و برونـی بزرگانی وارسته است ؛ بزرگانی که دربارة اساسی ترین مسـائل آدمـی از گذشـته تـا امـروز اندیشیده اند و آن را به زبان نثر یا شعر بیان کرده اند؛ شعری که به تعبیر ریچاردز: دارویی خوش برای ناخوش های معنوی است و تنها راه چیرگی بر آشـفتگی (disorder) بشر امروز است ؛ هم چنان که رابرت فراست نیز چنین شعری را مأمنی کوچک برای رهایی از آشفتگی می داند.
به تعبیر لوسین گلدمن ، ادبیات حقیقی باید بتواند بـین گذشـته و آینـده پـل بزنـد و علایق ما را بـا میـراث هـا پیونـد زنـد (گلـدمن ، ١٣٧١: ٩٧)، امـا آن چـه دربـارة مسـیر جریان یابی و کارکرد ادبیات فارسی می توان گفت این اسـت کـه ادبیـات فارسـی پلـی بزرگ با پایه ها و شالوده ای استوار اسـت کـه شـعبه هـای متنـوع چنـدین رودخانـه بـا آبشخورهایی ممتاز، غنی ، و متفاوت از زیر آن گذشته و نهایتا در دریـایی بـه هـم متصـل شده اند؛ این دریا همان میراث گران سنگ ادب فارسی است که به سبب ماهیت بینافرهنگی و اشتمال بر مباحث عمیق انسان شناسانه می تواند به ادبیاتی جهانی تبدیل شود و با پشـت سر گذاشتن فراز و فرودهای عظیم تاریخی برای نسل امروز و دنیـای معاصـر پیـام هـایی اثربخش و راه گشا به ارمغان آورد.