خلاصه ماشینی:
"اما هنگامی که از او میخواهم که در لذتهای من شریک شود،یا اینکه تنها باشد و در لذت اندیشه فارغ از رنج و خرسندکنندهای فرو رود،پایم بهسوی درخت نمیرود،بلکه بهسوی یک رودخانه میرود زیرا که اندیشههای تنهائی همراه با دوست همصحبت من،با آب گذرنده و زمزمه کننده شیرینتر میگردد.
تنها کنار رودخانه است که من فرصت آنرا میپایم که دوست بدارم، دوستیهای دیرینه را به باد آورم و با بچهها بازی کنم،به گناهانم اعتراف کنم،و از بیهودگیهای زندگی و از آرزوهای خودخواهانهء آن دوری جویم و مغزم را از همه اندیشههای ساختگی و احمقانه تهی گردانم،که خرابکننده خوشی و آرامش زندگی است.
جویبار شکل بخود میگیرد و ساحل را میسازد؛پیشرفتگیای در اینجا میگذارد؛نقطه بلندی در آنجا بر جای مینهد؛تپههای کوچک را بطرف خود میکشد؛درختان بلند باریک را در مسیر خود خم میکند؛از هر چیزی در مسیر خود-رگهء صخره تمیزی درست میکند مگر خرهها را و آنها را به مرداب آرام پر از نیهای سفید-با سرها و گرههای گلگون-و علفهای هرزه؛و اعماق مرغزار میفرستد."