خلاصه ماشینی:
"روز بعد قصد شرفیابی خاکپای اعلیحضرت همایون داشتم ولی،در قوم(قم)مختصر واقعهء اتفاق افتاد و اعلیحضرت همایون آنجا تشریف فرمودند و آقای وزیر دربار هم در رکاب همایون بودند.
بنده را در قصر سلطنتی قبول فرمودند و جزئیات احوال را هیچ موضوع مذاکره نهفرموده دوستدار را بهاندازهء غریق التفات فرمودند که بنده واقعا، از سرور درونی،ممکن نشد که امتنان قلبیه خود را عرض کنم و اینهمه مراحمی که نسبت به بنده اظهار میشود همه را از توجهات حضرت اشرف میدانم و از ادای تشکر این توجهات قاصرم.
آقای امیر لشکر مسافر بودن و خیلی بیاحتیاطی کردن؛الوار که اصلا ایلاد و اشرار هستند و دزدی و قطع طریق نتیجهء زندگانی آنهاست و شاید برای مانع شدن از ایجاد راه در طرف جنوب،انگشت اجنبی هم حرکت کرده،برشرارت خودشان افزوده،در وسط راه دیدن که یک دستگاه اتومبیل میاید به اتومبیل مزبور حمله،عبد الله خان و شوفور ایشان را کشتند ولی نمیدانستن که کرا کشتهاند."