خلاصه ماشینی:
"صاحب خانه که معلوم میشد فقیر،اما مهربان است؛نخست با نوشانیدن چای پیاپی از همگانی رفع خستگی کرد.
با اینکه سخت نابهنگام بود و گرسنگی و خستگی هم اجازت نمیداد،خانم صاحب خانه خواب خوش را بر خویش حرام شمرد و فرمان مهمانان را بکار بست.
بعد از صرف شام همراهان با نهایت آسایش هریک در بستری که هر شب ازان دیگری بود خوابیدند،اما من همچنان در عبائی که بخویشتن پیچیده بودم بر جای و بیدار ماندم.
یکی از بزرگان یزد که در دانشمندی و خیرخواهی شهره است و بیش از چند سالی از وفات او نمیگذرد،صرفا برای آسایش مسافرین و عابرین قناتی احداث و دهکدهای ایجاد کرده است که«شهر نو»نامیده میشود.
دهکدهء شهر نو،حتی چندان محصول ندارد که مخارج زندگی یک نفر برزگر را تأمین کند، اما برای مسافرین خسته و درمانده،در سرما و گرما،بهترین پناهگاه است و چنانکه اشاره شد به همین نیت هم ایجاد شده است."