خلاصه ماشینی:
"وقتی به مریض دستور میدهند که«از زندان خویشتنبینی بدر آی» تنها چیزی که از او طلب میکنند این است که رشته انزواء را از هم بگسلد و با ابناء بشر اس و الفت گیرد.
در ذات و طبع انسانی حالت خمود و رخوت و تمایل به تغییر ندادن راه معمول وجود دارد ولی باید خود را به تغییر جهت دادن ملزم کرد و آسمان دگری جستن و ماه دگری را بکار بست.
باید این سلسله را درهم شکست،آری آدمی بدین کار تواناست ولی چگونه باید بدین امر توفیق یافت؟اشکال فقط در انتخاب راه است.
پزشک در یک درمانگاه روانپزشکی،به بیماری که از احساس خستگی مفرط شکایت داشت چنین گفت: هنگامی که خستهاید کار کنید؟ این دستور شگفتانگیز بنظر میآید ولی باید گفت که کارکردن در دوران ابتلاء به بیماری عصبی امری عجیب نیست.
ولی آیا این«دگرگونی دگران»در حالیکه شخص خود دگرگون گردیده شگفت بنظر نمیرسد؟ بحقیقت چنین کسی را باید گفت: پیش چشمت داشتی شیشهء کمبود زین سبب عالم کبودت مینمود «پایان»"