چکیده:
عربهای مسلمان، با آغاز فتوحات در قرن اول هجری و ورود به منطقه شامات که از جمله مهمترین ایالتهای امپراتوری بیزانس بود، با مسیحیتی مواجه شدند که در طی سالهای پیدایش و توسعه خود، با بهرهگیری از علوم و فرهنگ یونانی و به واسطه نزاعهای فلسفی و عرفانی پیرامون مباحث الهیاتی، به مکتبی پرمسئله و دارای جریانها و فرقههای مختلف تبدیل شده بود. وجود چنین سابقهای در شامات، موجب شده است گروهی فتح شامات را زمینهساز ورود بعضی از این تفکرات، مباحث و مسائل در جامعه نومسلمان شامی بدانند که به موجب آن، مسلمانان شامی با تاثیرپذیری از الهیات مسیحی، جریان کلامی متمایزی از شیوه اکثر پیروان خلفا را در شام پدید آورند. در مقابل، گروهی یا منکر وجود چنین جریانی در قرن اول در شامات هستند و یا آنکه پیدایش مباحث الهیاتی را در شامات، به عوامل داخلی جهان اسلامی نسبت میدهند. در این نوشتار، با تبیین دلایل قائلان به وجود جریان کلامی شام و پاسخگویی به دلایل منکران جریان کلامی شام، به اثبات این جریان در قرن اول هجری خواهیم پرداخت و نشانههای وجود آن را بیان خواهیم کرد.
خلاصه ماشینی:
به لحاظ پیشینه، آثاری چون تاریخ فلسفه در اسلام اثر «دوبور»، فلسفۀ علم کلام نوشتۀ «ولفسن»، فجر الاسلام تألیف «احمد امین»، نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام اثر «علی سامی نشار»، و فرقههای اسلامی در سرزمین شام در عصر اموی تألیف «حسین عطوان»، از بارزترین آثار تألیفشده در این حوزه هستند؛ لکن این منابع، ضمن آنکه ادعایی دربارۀ وجود حرکتی علمی با عنوان جریان کلامی شام ندارند، وجود مباحث کلامی را در شام، منحصر در آراء و مسائل دو فرقۀ «جهمیه» و «قدریه» میدانند و بدون تبیین جامعی از عوامل پیدایش جریان کلامی شام و هویت آن، بی آنکه به تحلیل و بررسی ادلۀ رقیبان بپردازند، به گزارشی از تأثیرپذیری و یا عدم آن، بسنده کردهاند.
از این رو، مسیحیان و مسلمانان برای اثبات صحت باورهایشان، وارد مباحثه و مناظره در موارد اختلافی شدند؛ لکن مسیحیان شام از سویی، به واسطۀ آشنایی تاریخیای که با فلسفه و عرفانهای یونان و بهکارگیری آنها در توضیح مفاهیم دینی داشتند و از سوی دیگر، به خاطر حمایتی که حاکمان اموی از آنها میکردند، زمینههای تاریخی، فرهنگی و علمی مساعدی را برای ترویج اندیشههای خود و هجمه به آموزههای اسلامی داشتند؛ از این رو، گروهی از مسلمانان که روش تابعین حجازی و عراقی خلفا را برای مقابله با این هجمهها کافی نمیدیدند، با تأثیرپذیری از الهیات مسیحی، مسائل کلامی جدیدی را در کنار روشهای برگرفته از فلسفه و عرفان یونان وارد جهان اسلام کردند.