چکیده:
مارتین هید گر از فیلسوفان معاصر است که دیدگاه ویژهای درباره چیستی فلسفه دارد. او بر این
باور است که متافیزیک تنها به موجود پرداخته است و از حقیقت وجود، که باید موضوع اصلی فلسفه باشد،
فقلت ورزیده است. او تلاش میکند با روش پدیدارشناسی و تفکری که نوعی علم حضوری را به دنبال دارد؛
راه رسیدن به حقیقت وجود را باز کند. انتقادهای هید گر بر متافیزیکک، نیز روش و مدعیات او با چالشهایی
روبرو است. مباحثی که در بحث اصالت وجود، تشکیکک و وحدت وجود در فلسفه ملاصدرا مطرح
همگی بحث از حقیقت وجود است نه مفهوم موجود. در این مقاله افزونبر توصیف و تبیین دیدگاه هیدگر
درباره چیستی فلسفه، با روشی تحلیلی و عقلی به بررسی این دیدگاه میپردازیم.
خلاصه ماشینی:
مابعدالطبیعه همیشه از وجود سخن گفته ولی هرگز در واقع به پرسش از حقیقت وجود پاسخ نگفته چرا که اصلا چنین سؤالی را طرح نکرده (یعنی معنای وجود را بدیهی دانسته است) بلکه همیشه از موجود کلی و مطلق بحث کرده نه ذات وجود (همان، ص105).
وجود از نگاه هیدگر، چیزی مانند سایر موجودات و اشیا در جهان نیست؛ ازاینرو، وی تلاش میکند پرسش از معنای وجود را به صورت «وجود چیست؟» مطرح نکند؛ زیرا وجود همچون اشیای دیگر دارای ماهیت و حد معین و مشخصی نبوده و در قالب تعاریف منطق ارسطویی قرار نمیگیرد (محمدیانی، 1384، ص33).
یکی از ویژگیهای دازاین، این است که هرگز در هستی خود، کامل و نهایی نیست؛ یعنی ماهیتی ثابت و مقدم بر وجود خود ندارد؛ بلکه وجود دازاین، همواره بر ماهیت او تقدم داشته و ازهمینرو، وجود او همواره در راه بودن و شدن و صیرورت است و هیچگاه نمیتوان توصیف کاملی از آن به دست داد.
هیدگر با بهکارگیری این روش درباره انسان به عنوان یک پدیدار، تحقیق و تحلیل پدیدارشناختی میکرد و از هرگونه تحلیل مفهومی و شناخت ذهنی و حصولی و روشهای قیاسی و تمایز ذهن و عین، که در فلسفههای ارسطویی و مدرسی و مدرن رایج بود، پرهیز میکند و همچون بیکن معتقد است که در شناخت اشیا و موجودات باید یکراست «به سوی خود اشیا» رفت.
محدود کردن راه شناخت وجود به این انسان محدود در افقی محدود، باعث زیادهروی او در تأکید بر زمان شده است، تا آنجا که زمان را نامی برای حقیقت وجود بداند (هیدگر و دیگران، 1393، ص111).