چکیده:
هر چند که همام تبریزی را در شعر سرایی پیرو سعدی و حتی شاگرد او دانسته و معشوق متحلی در قصر کلامش را نمونهای از معشوق زمینی معرفی میکنند ولی با تأمل و تدقق در اشعار او، برجستگی رگههایی از آموزههای عرفانی که بیشتر به زبان ایجاز و رمز یا مجاز و استعاره میباشد در بافت ریز نقش و لایههای زیرین کلامش نمایان میشود. به این دلیل در این جستار بر آن شدیم تا مفاهیم ثانوی عرفانی را که شاعر با اعضای چهره معشوق به قلم خیال نقش بسته بررسی کرده، معانی اتساعی عرفانی را در چند بیت از دیوان او تفسیر کنیم.
Though Hemam Tabrizi is known to be the follower of Sa’di and even his own student, and the beloved introduced Motehalli in his words castle a sample of earthly beloved, through reflection over his poetry, there is a bas relief of the arrays of his mystical teachings that are mostly written in an encrypted and condensed and metaphoric language found in the delicately texture and underground layers of his words. That is why it is endeavored to study the secondary mystical concepts that the poet has drawn up via the elements of the beloved face out of imagination and later the extensive mystical meanings is commented out of a few verses in his divan.
خلاصه ماشینی:
هر کدام از اعضای دیگر تعبیه شده در رخسـار یـار حامـل پیامی از معشوق است ولی باز مقام و مرتبۀ رخسار خیلی بالاست چون مستجمع جمیع صفات و اسماء و نقطۀ وحدت زیبایی ها و صحفۀ بوم نگارینه های دلربای حسـن معشـوق و بـالاخره جلوه گاه و محل ظهور تجلی جمالی معشوق است .
عـارف و سـالک و (عاشق ) را وا -می دارد که برای رسیدن به هر کدام از آن صفات و اسماء یـار بـه رخ متوجـه شود و همین است که گویند: رخ صفحه ای است که در آن نقش های زیبایی ترسیم شده اسـت و حسن و جمال صاحب صورت را به تمامه در معرض نمایش قـرار دهـد .
چـو بـالای تـو سـرو و نـارون نیسـت گلی چون روی خوبت در چمن نیست نخـــواهم نوبهـــار و ســـبزه وگـــل گرانـــدازم نظـــر بـــر روی ایشـــان شاعر با تکیه بر دستگاه خیال پرداز و تصـویر سـاز خـود از تشـبیهات تکـراری و مبتـذل ، تصاویری نو آفریده و چنان ادعا می کند که چهرة معشوقش به قدری زیباست کـه گـل را کـم رونق کرده است (بیت اول ) و حتی در این مجال چنان به فخر زیبایی معشوقش غرق شـده کـه ادعا دارد، معشوقش دست نیافتنی است و عناصر طبعیت را عاجز از آفـرینش چنـین صـورتی می داند، حتی کسی را یارای آن نمی داند که رخسار محبوب او را به «گل » مانند کند(بیت دوم ) نه تنها سیمای معشوق بلکه سلسلۀ اندام معشوق شاعر، در کارگاه نگارگری نقـاش ازل چنـان نقش بسته ، که در دامان طبعیت نه «سروی» چون قد او و نه «گـل و سـبزه و نو بهـاری » چـون رخسار اوست .