چکیده:
تمدن هر ملت و امتی، بیش و پیش از هرچیز در فرهنگ مردمان و پیروانش ریشه دارد. تمدن اصیل اسلامی نیز تمدنی انسانمحور و البته با رویکرد دینی و معنوی است؛ و عامل انسانی، یعنی آحاد مؤمنان به شریعت اسلام و مبانی آن، در مقایسه با عوامل مادی و طبیعی، مهمترین نقش را در پیدایی، بقا و ارتقای این تمدن دارد. پس شناختِ مهم ترین ویژگیهای شخصیتی شهروندان مدینه فاضله اسلامی، که قرآن و حدیث برای ایشان تعریف میکنند، بهگونهای ما را با اضلاع و ساختار جامعه و تمدن اسلامی و تفاوتهای ماهوی آن با تمدن انسانمحور سکولار و متکی بر سازههای اندیشه لیبرالیسم غرب نیز آشنا خواهد ساخت. ارزشهای چهارگانه بینش (جهانبینی و باورهای الهی)، دانش (فرزانگی)، کنش (فرهنگ جهاد و تلاش) و منش (پایبندی به اخلاقیات و ارزشها) اصلیترین شاخصههای فرهنگی مسلمانان متمدن، و درنتیجه مهمترین اضلاع تمدن اسلامی بهشمار میرود. ارزشهایی که زمانی بودنشان مدینهالنبی، جامعه علوی و پنج قرن اقتدار سیاسی و علمی را به مسلمین ارزانی داشت؛ و زمانی نیز فقدان یا تضعیفشان آن شکوه و اقتدار را به ورطه اضمحلال و نابودی کشاند؛ اما اکنون احیا و تقویتشان در نهاد آحاد شهروندان جهان اسلام، پایداری، استواری و ارتقای تمدن نوین اسلامی را بهارمغان خواهد آورد.
خلاصه ماشینی:
تمدن اصیل اسلامی نیز تمدنی انسانمحور و البته با رویکرد دینی و معنوی است؛ و عامل انسانی، یعنی آحاد مؤمنان به شریعت اسلام و مبانی آن، در مقایسه با عوامل مادی و طبیعی، مهمترین نقش را در پیدایی، بقا و ارتقای این تمدن دارد.
1-6- پیشینه تحقیق این موضوع بهشکل پراکنده در خلال منابع تاریخ اسلام، تاریخ تمدن، جامعهشناسی، تفاسیر قرآن کریم و آثار برخی از اندیشمندان مسلمان و پژوهشگران غربی آمده است؛ ولی به نقش آحاد انسانی و خصوصیات ضروری ایشان برای نقشآفرینی در ساختار و شاکله تمدن نوین اسلامی، به گونه مستقل و مستوفی پرداخته نشده است.
تمدن اصیل اسلامی نیز تمدنی انسانمحور با رویکرد دینی و معنوی است و عامل انسانی، یعنی آحاد مؤمنان به شریعت اسلام و مبانی آن، در مقایسه با عوامل مادی و طبیعی، مهمترین نقش را در پیدایی، بقا و ارتقای این تمدن دارد.
مهمترین و اساسیترین این باورها، که سازنده فرهنگی الهی ـ انسانی و تمدنی ساماندهنده به معیشت دنیا و سعادت عقبای مؤمنان است، عبارتاند از: 2-1-1- خداباوری و دینداری اندیشمندان اسلامی و مؤمنان به آموزههای قرآنی و همچنین «بسیاری از جامعهشناسان و روانشناسان و کلیه کسانی که در دنیای مادی خشک، بیروح و بیدین کنونی در اندیشه نجات جامعه و افراد از گرداب اضطراب و فشارهای روحی ناشی از توهم پوچ بودن زندگی افتادهاند، مذهب و اعتقادات دینی را بهترین راه درمان دانسته و آن را توصیه کردهاند و به این نقطه رسیدهاند که دنیای غرب، که اینهمه بر محوریت علم و عقل تکیه داشت، نهتنها نتوانسته همای سعادت و خوشبختی واقعی را بهارمغان بیاورد، بلکه بر مشکلات گوناگون بشر نیز افزوده است!» (عمید زنجانی، 1376: ص95).