خلاصه ماشینی:
"شادروان،استاد مهرداد اوستا،در ابتدای قصیده اقتفاییهء خویش میفرماید:چکامهء شیوای استاد محترم آقای دکتر نورانی وصال را تاکنون در چندین انجمن خواندهام و این چند بیت را تقدیم حضورشان میکنم: خوشه پروین،ز نه چرخ کیانی آمدست یا که عقد گوهر از گنج معانی آمدست راست پنداری که ناهید از پی رامشگری دست افشان،با نوای آسمانی آمدست تا بیاد گردش چشم نگارین میزنیم پای کوبان،بزم را رعنا چمانی آمدست ساقیا،پیمانهای کز گردش خورشید و ماه پیر گردون را به سر شور جوانی آمدست گرچه تاراج چمن را از دو سوی کوهسار برکشیده تیغ،باد مهرگانی آمدست گرچه در خاک گلستان خیز و مینو فام پارس شاخ را بیبرگی از خشم خزانی آمدست حبذا این رای نورانی که با نظم بدیع همچو مهر از چرخ در پرتو فشانی آمدست خرما گلزار سر سبز تو،کش هر نو گلی نغزتر از لعبتان بوستانی آمدست خامهء گوهر نگارت،بست نقشی بس شگرف کاینچنین رشک نگارستان مانی آمدست طبع والای ترا نازم،کزین شعر بلند چرخ را برتر ز شعرای یمانی آمدست دیده را نقش نگارین خامهات بر لوح دل گوهر آرا پردههای پرنیانی آمدست راست پنداری که هر نکته ازین چامه چنانک ناوک رستم به پیکار کشانی آمدست گر فلک ده مرد بالا آردت گوهر نثار اوستادا«چامهء تو رایگانی آمدست» ای بگو هر میزبان،نظم اوستا،سوی تو خوان معنی را ببوی میهمانی آمدست هم به آیین بدیع تو سخن پایان گرفت «گر نه دامان چمن پر زرکانی آمدست»"