چکیده:
آنچه هیوم در باب گزارههای دینی بیان کرده، بر مبنای معرفتشناسی اوست. وی با هدف خدشهدار کردن الهیات طبیعی، آراء نقادانهاش نسبت به این گزارهها را ارائه و بر مبنای تجربهگراییاش، مدعیات الهیات طبیعی را خارج از محدوده معرفت بشری معرفی میکند. بر همین اساس، این جستار شامل سه بخش اصلی است، که به ترتیب به تاثیر آراء معرفتی هیوم بر نقدهای او به برهان هستیشناختی، برهان جهانشناختی و برهان نظم میپردازد. در این پژوهش، تجربهگرایی هیوم و همچنین نظرات او در باب براهین اثبات وجود خدا مورد نقادی قرار نمیگیرند؛ چراکه این مباحث هریک خود مجالی جداگانه میطلبند، و ضمنا، با هدف اصلی مقاله حاضر، یعنی درک تاثیر معرفتشناسی هیوم بر آراء او در باب براهین اثبات وجود خدا، نیز مستقیما مرتبط نیست. اما اگر کسی خواهان نقد آراء هیوم در باب آن براهین باشد، میتواند از ماحصل این مقاله که نشاندهنده تاثیر حداکثری تجربهگرایی هیوم است، استفاده کند و با به چالش کشیدن آن مبانی معرفتی، این نقدها را هم متزلزل نماید.
خلاصه ماشینی:
١ قســمت اول: بررســی میــزان تــأثیر آراء معرفتــی هیــوم بــر نقــد او بــه برهــان هستیشناختی همانطور که پیش از این ذکر گردید، هدف پژوهش حاضر بررسی میزان تأثیر معرفت شناسی هیوم بـر انتقادات او در مورد براهین اثبات وجود خدا است .
تأثیر معرفت شناسی هیوم بر نقد او به برهان هستیشناختی هیوم بر مبنای آن چه خداشناسی تجربی مینامید، اعتقاد داشت که اگر بخواهیم وجود خـدا را اثبـات کنیم ، باید از شواهدی که در طبیعت به مشاهده ما در میآیند، بهره بگیریم و تنهـا بـا اسـتفاده از شـواهد و دادههای تجربی میتوان وجود خدا را استنباط کرد و هرگونه برهان پیشینی برای اثبـات وجـود خـدا، ماننـد برهان هستی شناختی آنسلم (یا دیگر فلاسفه ، مانند دکارت)، که از مقدمات صرفا عقلانی و غیر تجربی در آنها استفاده شود، مردود است (٢٧٨٠ ,Pike).
از طرفی، با توجه به تحلیل هیوم از علیت و ضرورت، او نمیتواند هیچ یـک از بـراهین اثبـات وجـود خدا را بپذیرد؛ زیرا مطابق آن چه او در کتاب اول رساله تحت عنوان چرا یک علـت بایـد همـواره ضـروری باشد ؟بیان میکند، ضرورت حاصل به هم پیوستگی ثابت دو پدیده و حصول عادت در ذهن انسان است و بنابراین واجب الوجود بودن خدا، که به معنای ضروری بودن وجود اوست ، بیمعنا خواهد شد.
خلاصه نقدهای هیوم به این برهان، بدین قرار است که : -مقدمه برهان (این که هر معلولی، علتی دارد)، قابل اثبات نیسـت ؛ چـرا کـه ضـرورتی میـان علـت و معلول وجود ندارد (نفی معرفت زا بودن علیت ).