خلاصه ماشینی:
"در بیمارستان،آنها هرگز بیکدیگر برخورد نکرده بودند اما در طیارهایکه آنها را به ایتالیا میبرد،گوستا مریض شده بود و(استینا)بوی نزدیک شده بود تا دستش را بگیرد.
مرض جانگاه و تصورات موهومش مانع از آن شده بود که تقریبا در تمام مدت اقامت خارج شود،و(استینا) در چنین حالی او را با مدارا و ملایمت در خوردن غذا کمک کرده بود اما در بازگشت به(بکومبرگا) آنچه بوی گفته میشود میفهمد و آنچه را که از وی میخواهد انجام میدهد.
تمام هتل باین بیماران اختصاص یافته بود-اینبار کمکهای جوانمردانه عدهای از نیکو کاران اجازه داده بود که عدهای از بیماران فقیر را نیز با خود ببرند؟ دوباره،آنها در(گابیس مار)تجربیات تازهای بدست آوردهاند بدین صورت که تشخیص دادهاند که بیماران مبتلا بامراض روحی که ظاهری بسیار سرد و بیحال و بیاحساس داشتهاند درین مسافرتها بیش از آنچه فکر شود جان تازه گرفته و بعالم حقیقت باز گشتهاند."