چکیده:
این مقاله، مبانی و مؤلفههای سیاسیِ انقلاباسلامی ایران و جنبش اخوان المسلمین مصر را بهعنوان دو الگوی اسلام سیاسی در منطقۀ حساس غرب آسیا، بررسی میکند. انقلاباسلامی ایران و اخوانالمسلمین مصر، هر دو بر بازگشت به اسلام راستین و حقیقی و برپایی حکومت اسلامی تأکید میکنند، حال آنکه قرائتهای آنان از اسلام متفاوت است. در دهههای اخیر این دو برای ارائه الگویی موفق از اسلام سیاسی، که راهنما و راهگشای مسلمانان برای تحقق جامعۀ اسلامی مطلوب باشد، با یکدیگر ارتباط و رقابت خوبی داشتهاند. هر دو الگو، هماورد اصلی خود را در میدان سیاسی و اجتماعی، استبداد، استعمار و عقبماندگی مسلمانان میدانند و سعی میکنند با از میان بردن رژیمهای مسلط بر کشورهای اسلامی، ساختارهای دلخواه خود را بر اساس شریعت ایجاد کنند. این دو الگو، با آنکه از لحاظ جغرافیایی فاصلۀ دارند؛ ولی بهدلیل شباهت در اصول سیاسی، در یکدیگر تأثیرگذاری داشتهاند. شباهت در مؤلفههای فکری همچون باور به جداییناپذیری دین از سیاست، برپایی حکومت اسلامی، استقلال و مبارزه با استعمار، عدالتخواهی، وحدت امت اسلامی و دوری از فرقهگرایی، توجه به مسئله فلسطین بهعنوان مسئله اول کشورهای اسلامی، سبب نزدیکشدن این دو الگو به یکدیگر بوده است. از این رو پرسش اصلی در این پژوهش آن است که اخوانالمسلمین مصر و انقلاباسلامی ایران در اصول مبتنی بر اسلام سیاسی چه شباهتهایی دارند و دیگر آنکه با وجود شباهت در اصول، چرا یکی از این دو الگوی اسلام سیاسی در محیط و فضای سیاسی به توفیق دست یافته و به مرحلۀ نظامسازی رسیده است و دیگری با وجود فراهمبودن شرایط به توفیقی دست نیافته و در مسیر دولتسازی ناکام بوده است. پژوهشگر باور دارد که احیای مفاهیم دینی در روزگار کنونی به دست انقلاباسلامی، که بارزترین آنها نظریۀ ولایتفقیه و نگاه تمدنی انقلاباسلامی است، پدید آورندۀ این پیروزی بوده است؛ حال آنکه دوری و غفلت اخوانالمسلمین از اصول اولیه، مایۀ ناکامی این جنبش بزرگ اسلامی شده است.
خلاصه ماشینی:
پژوهشگر باور دارد که احیای مفاهیم دینی در روزگار کنونی به دست انقلاباسلامی، که بارزترین آنها نظریۀ ولایتفقیه و نگاه تمدنی انقلاباسلامی است، پدید آورندۀ این پیروزی بوده است؛ حال آنکه دوری و غفلت اخوانالمسلمین از اصول اولیه، مایۀ ناکامی این جنبش بزرگ اسلامی شده است.
برای نمونه میتوان به مقالات و نوشتههایی اشاره کرد که آرای سیاسی امامخمینی (ره)، سید قطب، رشید رضا، حسنالبنا و دیگران را مقایسۀ کردهاند؛ ولی در زمینۀ مطالعۀ تطبیقی دو الگوی انقلاباسلامی و اخوانالمسلمین، که دستاورد کوشش نخبگان و احیاگران اسلامی بوده، آثار کمتری نوشته شده است.
این مقاله که بر اساس روش تحلیل گفتمان لاکلا و موفه بهدست آمده، گویای آن است که جنبش اخوانالمسلمین بهدلیل پافشاری بر دانش گزینشی، نداشتن راهنمای برتری همچون رهبری امام خمینی (ره) و الگویی همچون «ولایتفقیه» و ناتوانی در کنترل مراکز ساختاری قدرت مانند ارتش و نیروهای امنیتی پیشین، در تحولات 2012-2013 در حفظ حاکمیت خود در عرصۀ سیاسی مصر شکست خورد و به دنبال آن در رویارویی با بحرانهای سیاسی و دستدرازی نظامیها به سیاست، ناکام ماند و به حاشیه رفت.
نتیجهگیری برآیند پرسش و مباحث مطرح شده در این پژوهش، آن است که انقلاباسلامی ایران و اخوانالمسلمین مصر که از جنبشهای اصیل اسلامی هستند، بهعنوان دو الگوی اسلام سیاسی، با وجود شباهتهای فراوانی که در مبانی و اصول سیاسی دارند؛ ولی در رویکردها متفاوتند.