خلاصه ماشینی:
"ناصر بخاری از نسخهء قدیم مورخ 751 غزل ایا سرو گل عذار،دلارم غمگسار میاموز زینهار،تطاول ز روزگار مدارم چو خاک خوار،مجوی از برم کنار که بیرویت ای نگار،در این روزگار نیست *** برانداز کار و بار،حذر کن ز روزگار کناری کن اختیار،قدح جوی و روی یار بکش جام خوشگوار،کزین بهتر ایچ کار که بر گفتم ای نگار،در این روزگار نیست *** شرف بخشم از وصال،برون آرم از وبال که از هجرت احتمال،برون شد ز اعتدال چه نازی بزلف و خال،برون کن ز سر خیال که سرمایهء جمال،چو گل پایدار نیست *** بزلف چو مشک ناب،بردی دل کباب کنون از در صواب،فرستی مرا خطاب از آن مانده در عذاب،که از بس دل خراب در آن زلف پر ز تاب،صبا را گذار نیست *** چو افکندیم بدام،چو بردیم ننگ و نام مشو تند و باش رام،مکن جور بر دوام میازارمان مدام،کز آزردن غلام بنزدیک خاص و عام،بتر هیچ کار نیست *** ز غم شد دلم کباب،ز من رفت خورد و خواب توانم نماند و تاب،شد این چشم من سحاب برخ بر بجای آب،روان کرد خون ناب که آن گوهرخوشاب،مرا در کنار نیست *** توئی بربتان امیر،منم در کفت اسیر ز«ناصر»کران مگیر،مدانش چنین حقیر که طبع و در ضمیر،جوانیست بی نظیر ولی در جهان پیر،هنر در شمار نیست نامههای نوروزی در گردش سال نو از دوستان ارجمند پیامها و نامههائی میرسد که همه گواه بر مهربانی و دلجوئی آن بزرگواران است."