چکیده:
رویدادهایی که در سال 2011 جهان عرب را فراگرفت، به تناقضها و پارادوکسهایی دچار بود که نه میشد آنها را انقلاب نامید و نه اصلاح؛ لذا برای تبیین و توضیح این رویدادها به مفاهیمی جدید نیازاست. این پژوهش سعیدارد با بهکارگیری اصطلاح «اصقلاب» و ایضاح و توضیح آن، خیزش مردم مصر و دلیل شکست آن را تبیینکند؛ بنابراین در این مقاله ابتدا سعیمیشود با بررسی و تبیین مفهوم اصقلاب، وجوه تمایز آن با انقلاب کلاسیک، نقاط ضعف و قوت اینگونه خیزشها و شرایط پدیداری آن، روشن شود سپس با کاربرد آن برای توضیح و تشریح قیام مردم مصر، دلیل شکست آن را تبیینکنیم.
فرضیه پژوهش مبتنیبر این است که آنچه در مصر اتفاقافتاد، انقلابی تمامعیار نبود؛ بلکه ترکیبی از انقلاب و اصلاح بود. اگرچه جنبشی مردمی، حسنی مبارک را از قدرت ساقطکرد، از ایجاد تغییرهای ساختاری و نهادی، به دلیل فقدان رهبری، سازمان و ایدئولوژی، ناتوان بود؛ ازاینرو نهادها و سازمانهایی از نظام (رژیم) پیشین ازجمله ارتش و نیروهای امنیتی، دستنخورده باقی ماندهبودند که توانستند در فرصت مناسب، با اقدام خویش، دوباره قدرت را بهدستبگیرند و انقلاب را بهشکستبکشانند.
خلاصه ماشینی:
تداوم ساختار سیاسی نوین همواره به حضور و آمادگی انقلابیها در دفاع از آن بستگیخواهدداشت و فترت و رخوت انقلابیها فروپاشی آن را تهدیدمیکند؛ جنبشهای بهار عربی نیز نه انقلاب و نه اصلاح، بلکه اصقلابهایی بودند که به محافظت و نگهبانی مستمر نیازداشتند اما با ایجاد شکاف میان گرایشهای گوناگون، فرصت مناسب برای بازپسگیری قدرت توسط ضدانقلاب مهیا شد؛ ازاینرو باید شکست بهار عربی در کشورهای عرب منطقه بهویژه مصر را در همین شیوه نامأنوس و غریب قیامهای مردم و ملتهای منطقه جستجوکرد زیرا اگر انقلابی تمامعیار رخمیداد، با تغییر ریشهای نظام سیاسی، نظم اجتماعی و نخبگان حاکم، امکان بازگشت مجدد آنها به قدرت فراهم نبود.
با توجه به اینکه قیام مردم مصر بهطورخاص و بهار عربی بهطورعام، موضوع جدیدی است که در حدود کمتر از ده سال از عمر آن رخداد میگذرد، حوزهای نامکشوف و نو برای تحقیق و مطالعه است اما این بدان معنا نیست که آثار و مطالعاتی در این حوزه صورتنگرفتهاست بلکه خوشبختانه آثار، کتب، مقالات و پایاننامههای بسیاری با موضوعهای مرتبط با بهار عربی و قیام مردم مصر بهرشتهتحریردرآمدهاست لیکن بیشتر آثار نگاشتهشده، بر علل این رخداد و نقش عوامل گوناگون و اثرگذاری آنها بر شکلگیری قیامها و خیزشهای مردمی در کشورهای عربی، متمرکزند؛ بنابراین، بررسی علل و عوامل ناکامی این رخداد و شکست آن در کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا (بهاستثنای تونس)، کمتر مورد توجه و مطالعه قرارگرفتهاست لذا یکی از اهداف این پژوهش، پرکردن خلأ تحقیقی در این زمینه است؛ همچنین عمده پژوهش و تحقیقهای انجامشده، از خیزشهای جهان عرب با عنوان انقلاب یادمیکنند درحالیکه به نظر نگارنده، اطلاق مفهوم انقلاب، چنانکه توضیحدادهخواهدشد، به این خیزشها مناسب نیست؛ ازاینرو در این پژوهش سعیکردهایم از مفهومی نو، یعنی اصقلاب، برای توصیف بهار عربی استفادهکنیم.