خلاصه ماشینی:
"*** در شمارهء اسفند 1348 قطعهای از حبیب یغمائی چاپ شد باین مطلع: سال نو چون برسد میرسد از نو المی رخت نابسته غمی آیدم از راه غمی این قطعه مورد توجه و استقبال شاعرانی از دور و نزدیک شد که برای نمونه از هریک بیتی چند انتخاب میشود و مخصوصا از اظهار عنایتی که به مدیر مجله فرمودهاند ممنون است: از هشیار(دبیر مخصوص): اوستاد سخنی؛شاعر مشکینقلمی باز بر صفحهء یغما زده مشکینرقمی رقمی نغز که بخشد رشحات قلمش روح را لذت و جان را فرح از هر قلمی چامهپرداز سخنساز گرانقدرحبیب فاضل ناموری،شاعر نیکوشیمی، در سرآغاز نوین سال بیک چامهء نغز ناله کرد از المی،شکوهسرا شد ز غمی، دل من سوخت بحال وی و آن رنج و ملال بس نبودم غم خود بر غمم افزود غمی سرورا نامورا از غم بیهوده چه سود؟ نادر است ار نبود مر هنری را المی عاشق دانش و بینش پی اندیشهء خویش فارغ از سود و زیان است و غم بیش و کمی دور دور نو و خلقی نو و نوپرداز است کهن آیین نبود جاذب لطف و کرمی جشن جمگاه سرور است گرامی دارش بر مراد تو بود هر قدمی هر قلمی *** از-محمد ابراهیم دانشی کرمانی-(کرمان): سال نو آمد و صدشکر مرا نیست غمی تن بود سالم و روحیه ندارد المی «چون بود شاد شه عادل و ظالم مقهور» (از فروغی است سخن)مرا نیز غمی..."