خلاصه ماشینی:
"غ. رعدی آدرخشی دل آشفتهام آرام نگرفت زگیتی کام جست و کام نگرفت کنون گرید چومی زین تلخ کامی که پند از خندههای جام نگرفت *** در این عالم نیامد بام و شامی که بار از نطفهء آلام نگرفت جهان خود کامهای فرزند خوار است کسی خط امان زین مام نگرفت گردش با روز روشن بود مهری چرا پیوندجز بام شام نگرفت؟ ورآن سرگشته راهی راست میجست چرا جز راه نا فر جام نگرفت؟ چرا جمشید جام رستگاری زدست بخردی فرزام نگرفت؟ چرا ضحاک راه کج رویها بر آن ماران خون آشام نگرفت؟ چرا زان پیش کاندر گیردش گور حدیث گور با بهرام نگرفت؟ چرا چون سیل دانش طمعه جو شد نهنگ چنگ را در کام نگرفت؟ چرا چون ذره زد کوس خدائی ملک خشم و فلک سر سام نگرفت؟1 (1)-اشاره به انفجار اولین بمب آتمی در اواخر جنگ جهانی دوم."