چکیده:
جدل بین طرفداران برتری نقش امرمحسوس وامرمعقول در فرایند ادراک هنری بی¬گمان ازدیرینه¬ترین نزاعهای تاریخ فلسفه¬ی هنر و زیباشناسی به شمار می¬رود؛ نبردی که به محل مناقشه اصلی اردوگاه¬های تجربه¬گرا و عقل¬گرا بدل شده است. هدف اصلی مقاله در ارتباط با این پرسش است که ریشه¬ی راستین زیباشناسی به چه چیز باز می¬گردد و چگونه غفلت از این معنا به داوری های زیباشناختی شکل گرایانه، غافل از ادراک حسی منجر می¬شود. این مقاله تلاش می¬کند به مدد روش¬های تحلیل معناشناختی ریشه شناسی و اصطلاح شناسی، که ازاجزاء روش شناسی پدیدارشناختی به شمارمی¬آیند، با اشاره به بن مایه¬ی «حسی» نهفته دربطن «استتیک:Aesthetic»، به نقد نگره¬های شکل¬گرایانه ناب که مبتنی براستدلال¬های عقلی ومفهومی هستند؛ همچنین نگره¬های صرفا تجربه¬گرایانه که برعالم عینیّات و ماهیّت و جوهر ابژه¬های هنری تاکید می¬کنند پرداخته و ازاین رهگذر به مسیر پیش روی پدیدارشناسی به عنوان راه حلی برای کاهش فاصله بین امور محسوس ومعقول، یا دوگانه¬ی رئالیسم/ ایده آلیسم اشاره دارد .دربدنه¬ی اصلی مقاله به نظریه¬هایی که درتاریخ تحول زیباشناسی وفلسفه¬ی هنر با این تحلیل معناشناختی همراه هستند اشاره شده است.
خلاصه ماشینی:
این مقاله تلاش میکند به َمدد روشهای تحلیل معناشناختیِ ریشه شناسی و اصطلاح شناسی، که ازاجزاء روش شناسی پدیدارشناختی به شمارمیآیند، با اشاره به بُن مایهی «حسی» نهفته دربطن «اِستِتیک:Aesthetic»، به نقد نگرههای شکلگرایانه ناب که مبتنی براستدلالهای عقلی ومفهومی هستند؛ همچنین نگرههای صرفا تجربهگرایانه که برعالم عینیّات و ماهیّت و جوهر ابژههای هنری تاکید میکنند پرداخته و ازاین رهگذر به مسیر پیش روی پدیدارشناسی به عنوان راه حلی برای کاهش فاصله بین امور محسوس ومعقول، یا دوگانهی رئالیسم/ ایده آلیسم اشاره دارد .
4. پرسشهای پژوهش ریشه اصلی کلمه ای که در بسیاری از زبانهای زنده جهان به معنای زیباشناسی آمده یعنی "Aesthetic" چیست؟ از پس این تحلیل معناشناسانه، میتوان به چه نتایجی درباره زیباشناسی و نظریههای مرتبط با زیبایی دست یافت؟ پدیدارشناسی به عنوان روشی که برای حل دوگانه های مشهور فلسفه پا به میدان گذاشت، باتکیه بر ادراک حسی و تجربهی زیباشناسانه به چه نتایجی رسید و چه چالشهایی برای روش شناسی های متقدم ایجاد کرد؟ آیا این شکاف بین محسوس و معقول اساسا پر شدنی است؟ 5.
چارچوب نظری کلی و روش پژوهش مقاله تلاش می کند تا با مداقه در نزاع دیرین معقول و محسوس و اصولا تعاریف ارائه شده در باب "Aesthetic" درتاریخ زیبا شناسی و فلسفه هنر با ارائه تصویری از پیشینه، متقدمین و خاستگاه فکری در اردوگاههای بزرگ شکل گرایی/واقعگرایی یا عقل گرایی/تجربه گرایی به این نکته بپردازد که علی رغم تاثیر انکار ناشدنی این روش شناسی ها ، چگونه هردو فاقدآن فراگیری و شمول برای تفسیر زیبایی در تمام انواع و گونه های هنری هستند که مورد پسند مخاطبان گسترده ( آدمیان کره خاکی از نخبه گرفته تا توده) قرار دارند.