خلاصه ماشینی:
دکتر مهدی حمیدی استاد دانشگاه تهران خضر نرمنرمک،قصهگویان،مینشست در بر من،مادر پر مهر من چون ز قهر یاوهگویان میگرفت گرد اندوهی و رنجی چهر من گفته بود اینها و میدیدم هنوز گرچه گفته است آنچه میگوید،رواست گفتهء شیرین حکمتبار او درد بیدرمان جانم را دواست: «خوانده بودم در میان قصهها قصهء مرغی که خواندن کار اوست در گلویش معجز داوودی است لیک خلقی در پی انکار اوست!
هست در منقارها صد روزنش هر یکی صد نغمهء دلکش زند آخر از انکار خلق آید بخشم لانه را از نغمهای دلکش زند ماند از آن مرغ و از آن آشیان شعلهء لغزندهای بر اخگری لیک از آن شعله زاید نغمهای زاید از آن نغمه،مرغ دیگری باز هم آن مرغ و آن منقار نغز رهنمای نغمهها و زخمهها و آن همه آهنگهای گونهگون چون هوا در کاخها و دخمهها نغمه از او زاد و او از نغمه زاد خضر جاویدان شد از ارزندگی گر بسوزد او بسازد نغمهاش مردن او چیست؟-عین زندگی *** گر بگفتار منی هوشیار باش سر مپیچ از بردن بار گران آنچه ماند از کار تنفرسای تو خود چه میماند بکار دیگران؟!
یا بمان خفاشسان بیپروبال تا بمیرد قصهء خیر و شرت یا چو طاووس آمدی،طاووس باش گرچه خصم تن شود بالوپرت»