خلاصه ماشینی:
"با یاد گذشتههای از دست رفته،دربارهء ماجرای دلدادگی پدر و مادرش و سفرهای خودش با قایق روی رودخانه مینوشت،و این موضوع از مهمترین منابع الهامش بود.
به این دلیل که پایان ماجرا در این کتاب مشکل بود.
جالبترین پایان برای من این رمان بود که عشق این دلدادگان تا ابد ادامه پیدا کند.
در فاصلهء بین اولین و آخرین سفرهای با قایق بود که آلوده شدن روخانه را-که در کتاب به آن اشاره شده-به چشم دیدم.
در غیر این صورت،توصیف رودخانه و مناظر در آخر کتاب میآمد،یعنی وقتی که دو دلدادهء سالخورده به سفر میروند،و این کار رابطهء بین دو دلداده را که مهمترین نکتهء پایان کتاب بود تحتالشعاع قرار میداد.
آرزو میکنم شبیه سالهایی باشد که مشغول نوشتن رمان عشق در زمان وبا بودم.
نظرم در مورد فرمینا این است که خودش نمیدانست چقدر بورژوا شده بود.
اما شخصیت مهم دیگر این رمان که اسمی ندارد،جامعهء سواحل کارائیب است با تعصبات و خرافاتش و آداب و رسوم قدیمیاش.
وقتی در کارتاژنا شروع به نوشتن این کتاب کردم،هر روز بعد از ظهر به منزل مادرم میرفتم و از پدر و مادرم جداگانه نکاتی را میپرسیدم.
یا آن واقعه درست به همین صورت در دهکدهء ما رخ داده،شما آن را از کجا میدانید؟مردم سراسر آمریکای لاتین چنین مطالبی برای من نوشتهاند،بخصوص بعد از انتشار کتاب صد سال تنهایی احساس میکردند این کتاب جزئی از زندگی آنها بوده است.
پرچم طاعون را بر فراز قایق برافراشتند،به این معنی که در هیچ بندری اجازه توقف ندارند اما این کار در واقع اشاره به عشق بیپایان دو دلداده است."