خلاصه ماشینی:
"مجلهء یغما قطعهء اول از نورانی وصال بمناسبت هشتاد سالگی استاد فرخ خراسانی از من و شیراز من همواره باد بر تو ای مرد خراسانی درود ای مهین فرزانه استادی که شعر در نسیج طبعت آمد تار و پود ای که بر اوراق تاریخ ادب بمرگ زرین سخنهایت فزود یادم آید از اسالیب کهن طبع تو چون چامه نغزی سرود گر ستاید مر ترا دانشوری خود همانا کلک و دیوان را ستود دل کشد سوی خراسانم که باز با تو یکدم با شدم گفتوشنود من در نظم ترا دانم بها گوهری داند گهر را آزمود با تو آمد این سخن بر من درست هم بهشتادم توان گهر را آزمود با تو آمد این سخن بر من درست هم بهششتادم توان دل زنده بود باش تا جشنی گزارندت تمام در صد از آمویه تا اروند رود چند بیتی بر سبیل ارتجال گفت نورانی برسم یاد بود قطعهء دوم از دکتر نورانی وصال به فریدون توللی همتای تو ای نادره عهد فریدون در پهنه میدان هنر مرد ندیدم آنجا که سمند تو در آمد بتکاپوی هرگز به نبرد تو هماورد ندیدم از بهر گران عقد هنر در کف ایام جز زر تو کز بوته درآورد ندیدم آنجا که برانگیختی از اسب سخن گرد مردی که بمیدان تو رو کرد ندیدم در ملک سخن گستری از داعیه داران سوگند که جفت تو یکی فرد ندیدم خائید اگر بیخودی ژاژ تو هشدار کز مهر تو یکدم دل خود سرد ندیدم قطعهء سوم از فریدون توللی به دکتر نورانی وصال نورانی من،ایکه،بدان چامه،مبیناد هرگز دل من،بر رخ الماس تو،گردی آن نغمه،که از طبع تو سر زد،همه خواندم کام از تو بود،تا به سخن،بر سر نزدی نامردی،اگر یاوه،بنام دگری کرد قدر تو،همین بس،که شناسندهء مردی گر در نگری،اینهمه،از ماست که بر ماست رشک است و،به هر شعله،سرآغاز نبردی!"